• 4

339 102 75
                                    

عکس : وویونگ
W '

با چشم های قرمزش به میز کنار تختش خیره شد

رد شدن بیشتر اشک هاش رو حس کرد

دستش رو روی دهنش گذاشت تا صدای گریه‌ش بلند نشه

کی فکر میکرد که وویونگ

کسی که قتل های بی رحمانه انجام میداد

نتونه شب ها بخوابه؟

اگه میخوابید،کابوس میدید

کابوس کسایی که کشته بود ..

نفسش باز داشت میرفت

لبخند محوی بین گریه زد،پس وقت خواب بود

با گیج شدن سرش متوجه چیزی نشد و مثل هر شب بیهوش شد

خوشحال بود که هنوز کسی

هنوز هیچکس نمیدونست اون شب ها بیهوش میشه

هیچکس نمیدونست اون شب ها حالش بده

هیچکس از گریه های اون خبر نداشت!

S '

+ برش میگردونم

سان گفت ولی با دادی که عموی هونگ جونگ زد کمی شوکه شد

تا به حال اون مرد رو انقدر عصبی ندیده بود

- آخر کار خودش رو کرد ، پسره ی احمق . پسره ی احمق ، میدونستم خودشو توی دردسر میندازه

مرد داشت با خودش حرف میزد

و هر حرفش مانند فریاد بود

- نباید میزاشتم تنها بره،نباید .. سونگهوا اون رو میکشه

سان دست هاش رو مشت کرد

- نمیزارم آقای کیم ، پیداش میکنم

مرد نشست و با دست هاش سرش رو گرفت

پسر برادرش ، توی دست خطرناک ترین آدم کره گیر افتاده بود . حتی فکر کردن بهش هم حالشو بد میکرد!

سان از خونه خارج شد

باید یه کاری انجام میداد

H '

برای بار هزارم تلاش کرد

میله ها آهنی بودن و هونگ جونگ،قطعا توانایی ماورایی نداشت تا بتونه میله ها رو قطع کنه!

نفس عمیقی کشید

با شنیدن صدای در ، سرش رو بالا آورد

بادیگارد

از لباسش تشخیص داد بادیگارده،این چند روز اونقدر دیده بود که دیگه حتی میدونست چه طور میشه لباس اون شکلی دوخت!

اخم کرد

با دیدن سرنگی که توی دست مرد بود چشم هاش درشت شد و عقب رفت

این خوب نبود

نباید بلایی سرش میومد

اون کسی بود که هزاران آدم بهش اعتماد داشتن

HATERS 1Where stories live. Discover now