girlfriend

1.1K 186 21
                                    

ابرای تیره کم کم راهشونو به آسمون باز کردن و طولی نکشید که قطره های بارون آروم روی شیشه ماشین شروع به رقصیدن کردن.
تکیه اش رو از پنجره گرفت و پاکت سیگارشو بیرون آورد.سیگاری رو بیرون آورد و بین لباش گذاشت. زیپو مشکیش(اسم فندکه) رو زیر سیگارش گرفت که بوی شکلات خاصی از سیگارش بلند شد.جونگکوک هم نگاهی بهش انداخت اما حرفی نزد به هرحال قرارم نبود که تهیونگ توجهی کنه.
-میریم آمریکا

سیگارو از رو لباش کنار برد و بدون مقدمه گفت و جونگکوک که غرق در تماشای بارون بود فکر کرد اشتباه شنیده.

-چی گفتی هیونگ؟

-گفتم میریم آمریکا.من تو و مامان.

-آمریکا؟جدی؟ولی چرا؟

-نمیدونم...شاید اونجا برامون بهتر باشه.توعم تو مدرسه بهتری درس میخونی و دوستای بهتری پیدا میکنی و منم میت....

تهیونگ نگران روحیه جونگکوک بود پسر کوچیکتر اینو خوب فهمید و تو دلش این نگرانی کمی خوشحالش میکرد ولی دوست نداشت برادرش رو تو این حال ببینه.دستشو روی دست تهیونگ گذاشت تا یکمی تهیونگ رو آروم کنه.

-هیونگ.میدونم که تو نگرانمی اما من الان واقعا بهترم.من نگران چیزی نیستم چون تورو کنارم دارم هیونگ.تو همیشه مراقبمی پس اتفاقی نمیوفته هوم؟

-نه جونگکوک مسئله اینه ک....

-هیونگ لطفا نگران نباش.باشه؟

تهیونگ ازین لحن آروم و حرفای جونگکوک قلب بی قرارش آروم گرفت. سیگارش رو از پنجره بیرون انداخت و متقابلا دستای گرم جونگکوک رو بین دستاش گرفت.جونگکوک لبخند دلنشینی به پسر زد و از پنجره به بیرون نگاه کرد.

-هیونگ سیگارت بوی شکلات میداد چرا انداختیش دور؟

-فکر کردم دود سیگارم اذیت میکنه.

پسر بزرگتر هنوز دستای جونگکوک رو محکم ببین دستاش نگه داشته بود.پشت چراغ قرمز بودن و ترافیک سنگینی بود.تلفنش شروع به زنگ خوردن کرد و اونو از جیب پالتوش خارج کرد و با دیدن شماره، تماس رو رد کرد.جونگکوک از حس خالی شدن یهویی دستاش حس بدی بهش دست داد انگاری که ته دلش خالی شد و سریع دستش رو داخل جیب پالتوش کرد.
تلفنش دوباره زنگ خورد و تهیونگ‌دوباره تماس رو رد کرد و برای بار سوم گوشیش رو خاموش کرد و با عصبانیت به عقب پرت کرد.

-هیونگ چیزی شده؟کی بود؟

-مشکلی نیست

-مطمعنی هیونگ؟یعنی من غریبم که بهم نمیگی؟

تهیونگ خنده ای کرد و با انگشتش بینی جونگکوک رو کشید.

-یااا بزار ببینم توعه فسقلی حرفای خودمو به خودم میگی؟کی بود که بهم نگفته بود تو مدرسه چه اتفاقی براش افتاده؟

𝐁𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫𝐬Where stories live. Discover now