-جونگکوکی ....
به لبه تخت تکیه داده بود و موهای پسرک که غرق خواب بود رو نوازش میکرد.
-جونگکوکم....
-قشنگم....
جونگکوک تو خواب غری زد و پتورو بیشتر روی خودش کشید جوری که تهیونگ دیگه نتونست موهای فندقیشو ببینه.
-خرگوش کوچولوی من...
تهیونگ پتورو کنار زد و پشتش دراز کشید .جونگکوک رو تو بغلش کشید و آروم شروع به لمس کردن شکم جونگکوک با سر انگشتانش کرد.
-فرشته زیبای من...
-مهتاب من...
-شیرین بیان من....
با هر لقبی که بهش میداد بوسه ای رو روی پوست سفید گردنش میزاشت و عطر تنش رو نفس میکشید.جونگکوک که قند تو دلش آب شده بود،دلش میخواست بیشتر خودش رو به خواب بزنه تا پسر بزرگتر بیشتر لوسش کنه و بهش لقبای جدید بده.
-دور اون حرارت تنت بگردم....میدونم بیبی قشنگم بیداره اما چرا خودشو به خواب میزنه؟
تهیونگ نیشخندی زد..با بالارفتن یهویی حرارت بدن کوک فهمیده بود که بیداره. نزدیک تر رفت و لباش رو به گوش جونگکوک رسوند و گاز آرومی گرفت که بیشتر شبیه به مکیدن ریز بود.
-میخواد ددی بیشتر لوسش کنه آره؟نمیدونی چقدر دلم میخواد" ددی"رو از زبون کوچولوی خودت بشنوم.
جونگکوک که فهمید بدن بی جنبش بازم مثل همیشه به لمسای تهیونگ واکنش داده.پتورو کنار زد و خودش رو کش و قوسی داد.تهیونگ از زمانی که به عشق برادرش اعتراف کرده بود بی پروا تر شده بود.جونگکوکش رو تمام و کمال برای خودش میخواست اما باید صبر میکرد.کار سختی بود کنترل کردن سرکشی وجودش که میخواست جای جای بدن جونگکوک رو بچشه، اما اون برای جونگکوکش هزاران سال هم که بود صبر میکرد.
-صبح بخیر ته
-چه عجب.صبح بخیر مون آمور.پاشو دست و صورتت رو بشور بریم صبحونه بخوریم.
-باشه
جونگکوک گفت و از جاش بلند شد که بره تهیونگ دستش رو گرفت و نگهش داشت.
-همین؟
-چی؟
جونگکوک که هنوز خواب آلود بود با موهای بهم ریخته و با تعجب به تهیونگ نگاه کرد.
-همین؟باشه؟
-یعنی چی؟چی میگی تهیونگ؟
-پس تکلیف بوس صبح بخیر چی میشه؟
-آ..آها
جونگکوک نزدیک تر رفت و بوسه ای رو گونه تهیونگ گذاشت و خواست بره که دوباره دستش توسط تهیونگ کشیده شد.
YOU ARE READING
𝐁𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫𝐬
Romance[پایان فصل ۱] - دیگه منو برادر صدا نکن کوک! تو برادر من نیستی! و در کسری از ثانیه ورقی برگشت خورد! Wr: Arizen Main couple: Vkook Genre: Dram/Smut/Romance/Angst