🌬 Part 32 🌬

284 96 34
                                    

راس ساعت هشت و نیم صبح مقابل خونه بکهیون روی ترمز زد.
با خستگی که هنوز از ماموریتش برتن داشت از ماشین پیاده شد.
بعد از پیامی که آخرِ شب از بکهیون گرفته بود بارها به خاطر پرسیدنِ دلیل این مسافرتِ ناگهانی به آن پسر بدجنس تماس گرفته بود ولی هربار با گوشی خاموش روبه رو شده بود.
با باز شدن در به هوای این که بکهیونه به آن سمت چرخید ولی با دیدن جونگین ابرو های هردو درهم شد.

اخم های درهم و شاید عصبانیتی که هنوز خاموش نشده بود، شاید برای علتی بود که بقیه فکر میکردند ولی موضوع در اصل فهمیدنِ کامل جریان اتفاقاتی بود که بین چانیول و بکهیون افتاده بود.
اینکه جونگین تهدید کرد از پشت پرده ی اتفاقی که برای دونسنگش افتاده سر در میاره فقط یک مشت حرف تو خالی نبود.

جونگین نزدیک شد و کنار چانیول به ماشین تکیه زد.

+ بکهیون که متوجه نشد داری کجا میری؟

چانیول هم به تبعیت از جونگین از خیر سلام گذشت.

- حتی بهش نگفتم دارم میرم تایوان ، فقط میدونه خارج از کره ماموریت داشتم.

جونگین منتظر بهش نگاه گرد:

+ خب...واقعا همونجا بود؟

- بود ...ولی وقتی رسیدم جاشو عوض کرده بود. یکی بهش رفتنمو خبر داده.

جونگین کلافه به سنگ ریزی که جلوی پایش بود لگدی زد.

+ کدوم گوری رفته پس؟

- ردشو تا هنگ کنگ زدم. این دفعه نمیزارم از دستم در بره.

+ بهتره این دفعه سر قولت بمونی، نباید بزاری بکهیون بفهمه خبرِ زندان رفتنش دروغ بوده.

با باز شدن در جونگین سریع بازوی چانیول رو چنگ زد.

+ اگر چیزی از بابا بفهمه زندگیتو جهنم میکنم.

چانیول عصبی از تهدید جونگین با اخم دستشو بیرون کشید.
بکهیون با لبخند با ساک کوچیکی که دنبال خودش میکشید بیرون اومد.
چانیول با بدجنسی و مطمئن از نگاه جونگین جلو رفت و در حد لمسی کوتاه بوسه ای روی لبهای بکهیون گذاشت و ساکو از دستش گرفت تا داخل صندوق عقب بزاره.

جونگین با حرص دندون قروچه ای کرد.
شاید اگر بخاطر بکهیون نبود بارها غیر از اون یکبار باز هم با بهانه و بی بهانه چانیول رو زیر مشت و لگدش میگرفت.

+ نمیشد نری حالا؟ چانیولم تازه اومده مطمئنا خسته ی.

چانیول که قصد مواخذه بکهیون از این مسافرت ناگهانی رو داشت، برعکس کاری که قصد کرده بود همین طور که ماشینو دور زد و به سمت در راننده رفت زودتر از بکهیون به حرف اومد :

- نه اصلا خسته نیستم.

جونگین به دور از چشم بکهیون انگشت وسطشو بالا آورد.
چانیول تکخندی از واکنشش زد و با چشمکی به سمتش پشت فرمان نشست.

☃ωiитeя løøνe ☃Where stories live. Discover now