☃ Part 18 ☃

501 111 114
                                    

لطفا ووت فراموش نشه💙🐻
(افلاین ووتتون حساب نمیشه!)

ذاتا سوهو آدم شناس قابلی بود.
بعد از سال ها کار در کلاب و مواجه شدن با هزاران نقاب و اخلاق؛ سخت نبود حدسِ هدف بکهیون از دیدن چانیول!

تمامِ طول راه فکرش درگیرِ خواسته ی بکهیون شده بود.
ماشین رو تو پارکینگ پارک کرد و بعد از تکون سرش برای نگهبانی که سوهو رو میشناخت به سمت آسانسور رفت.
بعد از یک دقیقه و شنیدن آهنگ بتهوون تو اسانسور، ایستاد و پیاده شد و به سمت در چوبی رفت و زنگ واحد رو فشرد.
لحظه ای بعد ییشینگ تو چارچوب در ظاهر شد.

با دیدن ییشینگ چشم چرخوند و بعد از نیم نگاهی با ضربه ای بهش کنارش زد و وارد خونه شد:

-خونه نداری همش اینجا آویزونی؟چانیول کجاست؟

ییشینگ به خود آمده درو بست و نگاهی به پسرِ بداخلاقِ وسط سالن که اطراف رو نگاه مینداخت کرد.

+ تو اتاق داره تلفنی با سرهنگ صحبت میکنه.

سوهو بدون توجه به ییشینگ روی مبل لم داد و سرش رو مشغولِ کار با گوشی دستش کرد تا باهاش چشم تو چشم نشه.

+خوبی؟

-خوبی..خوبی..خوبی..اه بس کن دیگه!

با دندان های چفت شده غرید.

ییشینگ سرخورده از رفتار تند و عصبیِ سوهو ایستاده وا رفت.
با صدای پایینی نالید:

+ تا کی میخوای فرصت برای حرف زدن رو ازم بگیری؟!

سوهو بی حوصله گوشیشو قفل کرد و روی میز انداخت:

- حرفی بین ما نمونده،خیلی وقته دیگه مایی بین من و تو نیست.

ییشینگ بالاخره به پاهاش حرکت داد و به سوهو نزدیک شد:

+ هست. فکر کردی میتونی تنهایی برای یک رابطه ی دونفری تصمیم بگیری و تمومش کنی؟

- میبینی که شده،گفتی یا تو یا کلاب..منم واضحا انتخابم رو کردم پس تمومش کن.

لی دستی به صورتش کشید:

+ من فقط عصبی بودم، محض رضای خدا میون مرتیکه عوضی داشت علنا دستمالیت میکرد.
اون کار مناسب تو نیست.

سوهو خسته نالید:

- بس کن این بحث تکراری رو...خودت خسته نشدی از این بحثِ یکساله؟ من که دارم بالا میارم!..

+ اما...

- بکهیون میخواد چان رو ببینه.

لی از حرفِ ناگهانی به وسط کشیده ی سوهو  یکه ای خورد و نزدیکش روی راحتی  نشست.

+ چرا؟

-چیزی نگفت ولی واضح نیست؟ تمام اتفاقی که براش افتاده رو از چشم چانیول میبینه!

☃ωiитeя løøνe ☃Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang