🌬 Part 28 🌬

667 102 23
                                    


دقیقه ای میشد که رو به روی در باز شده ی کمد ایستاده بودمو لباس های رگال رو از دید میگذروندم.
انتخابِ لباسِ مناسبی برای رفتن به دانشگاه دودلم کرده بود.
کلافه دوباره با دست رگال هارو بهم زدم و باز هم نگاهم روی لباس آستین بلندی که از اول نگاهم دنبالش بود نشست.
بدون فکر بیشتری سریع از جالباسی بیرون کشیدمش و همراه با یک جین ساده ی مشکی روی تخت انداختمش،به هر حال هوا سرد بود.
و شاید لحظه ای ذهنم سفر کرد به تمامِ هواهای سردی که زیر کاپشن هم تیشرت به تن میکردم.
با خودم که تعارف نداشتم.بدجوری اضطراب از رفتن به محیطِ دانشگاه داشتم.
هنوز هم جمعیت و نگاه های افراد باعث حالِ بدم‌ میشد. برخورد تندم، زبونِ تیزم چه فایده وقتی از درون قلبم بی پناه خودشو ترسان به سینم میکوبید؟!
لباسهامو به تن کردم و مقابل آینه ی قدی ایستادم. آستین سمت چپ بلوزم طبقِ عادت بکهیونِ قدیم بالا زدم.
چشمم به آستینِ راستم پایین کشیده تا روی انگشتم که افتاد نگاهم رنگ ترحم گرفت.
میخوام بدونم تا حالا کسی به خودش به دیدِ ترحم نگاه کرده؟!
با صدای چند بوق پشت سرهم از بیرون، سریع گوشی و کوله ام رو از روی میز برداشتم و بیرون دویدم. حتما تاکسی ای که خبر کرده بودن مدتی بیرون در انتظار مونده که اینطوری کلافه بوق ماشینشو تو کوچه ی خالیِ اول صبح رها کرده بود.

...
با دیدن ورودی بزرگ دانشگاه دستمو روی دستگیره ماشین گذاشتم.

"ممنون آجوشی، همینجا نگه دارین"

پولو حساب کردم و پیاده شدم.
این بار نمیخواستم ببینم هنوز هم منو با دست نشون میدن یانه، بدون اینکه سرمو پایین بندازم نگاهمو به جلوی پام دادم و با کمی سرعت بیشتر خودمو به دپارتمان رسوندم.
در کلاس باز بود و داخل شدم. برای پیدا کردن سهون و لوهان به اجبار نگاهی به تمام صندلی ها انداختم.
با ندیدنشون نفس حبس کردم و خودمو به انتهای کلاس رسوندم.
با وارد شدن استاد نیم نگاهی بهش انداختم و گوشیمو روشن کردم و وارد چت گروهیمون شدم.

"امروز دانشگاه نرفتین؟"

Luhani: نه من خونم.

"سهونم اونجاس؟"

Luhani: نه خونشونه

"من تا یک ساعت دیگه میام اونجا."
"سهون لطفا...توام بیا"

با شنیدن کلمه تجاوز سرمو بالا آوردم و گیج حواسمو به کلاس دادم.
استاد میانسال عینکشو با انگشتش روی تیغه ی بینی اش درست کرد و از روی صندلی بلند شد.

_ منظورت چیه جنابِ سانگوون؟

+ منظورم اینِ من اگر بچه داشته باشم هیچ وقت اجازه نمیدم سر کلاس همچین معلمی بشینه.

_ مگه الان نپرسیدی کسی که بهش تجاوز شده حقِ اینو داره که معلم بشه یا نه؟

+ اره همینو گفتم استادم.

☃ωiитeя løøνe ☃Où les histoires vivent. Découvrez maintenant