fifty one

4.3K 602 2.3K
                                    


Two days later

تقه ی کوتاهی به در اتاق لیام میزنه و چندلحظه بعد درحالی که سعی داره کوچکترین سر و صدایی ازش درنیاد وارد اون اتاق میشه

نگاه کوتاهی به اطراف میندازه و با دیدن مرد بزرگتر که پشت میز کارش نشسته و مشغول صحبت با تلفنه به سمتش قدم بر میداره

ماگِ بین دست هاشو که از شیر داغ پر شده روی میز میذاره و بعد از چک کردن دمای بدن اون مرد خودشو روی قسمت خالی از وسیله ی میز بالا میکشه

"خداروشکر تب نداره"

از ذهنش میگذره و بالاخره بعد از دو روز مراقبتِ تمام وقت از دوست پسرش خستگیش در میره

حالا که حالش کاملا خوبه و از صبح تاحالا که نزدیک ظهره مشغول رسیدگی به کارای عقب افتادشه خیال اون پسر رو راحت کرده

لی_ممنون عزیزم

با صدای لیام که به نظر میاد جلسه ی تلفنیش تموم شده باشه از فکر بیرون میاد و لبخند میزنه

زی_تا گرمه بخورش

لیام بی هیچ حرفی سر تکون میده و ماگ مشکی رنگشو از روی میز برمیداره

تو این بین نگاه پسر کوچیکتر به پوست جوهر خورده ی دستش دوخته میشه و اون طرح های زیبا رو با چشمای براقش تحسین میکنه

زی_میخوام روی دستم ماندلا تتو کنم

به آرومی زمزمه میکنه و سر انگشت اشاره شو روی تتوی طرح رزِ اون مرد میکشه

لی_قشنگه

با لبخند جواب میده و ماگ خالی شده شو کنار میذاره

زی_کارِت کی تموم میشه؟

لی_تقریبا نیم ساعت دیگه... چطور؟

زی_مهمون داریم

لی_کی؟

زی_بپرس "کیا"

از روی میز پایین میاد و با دیدن چهره ی بی حوصله ی لیام به خنده میوفته

زی_گفتی اون دوستت که تراپیسته اسمش چیه؟

لی_ادوارد هریسون

زین بی هیچ حرفی سر تکون میده و ساعت گوشیشو چک میکنه

زی_صبح که با الینا حرف میزدم گفت دلش برات تنگ شده

لی_بهش زنگ میزنم

نگاهشو از صفحه ی لپ تاپش میگیره و به چشمای اون پسر میدوزه

لی_حااش خوب بود؟

زی_آره... بهش گفتم این دو روز حالت خوب نبود که نتونستی بهش زنگ بزنی

لی_ممنون عزیزم

مکث کوتاهی میکنه و با یادآوری موضوعی ادامه میده:

Car Lover [Z.M]~[completed]Where stories live. Discover now