.
.
.
.
.
.
.
.
.
.چشماشو باز میکنه و خمیازه ی کوتاهی میکشه.احساسی که الان داره مثل این میمونه که چندین سال خوابیده اما هنوزم خستس پس چشماشو میبنده تا به ادامه ی خوابش برسه اما آخرین صحنه قبل از خوابیدنش تو ذهنش بولد میشه و با توجه به موقعیت به نظر نمیاد که هنوزم تو lv باشه.
به سرعت چشماشو باز میکنه و متوجه کاناپه ی چرمی که روش دراز کشیده میشه.
بوی تند سیگار و صدای تایپ کردن تو فضای اتاقی که دیواراش با کاغذ دیواریای نیلی رنگ پوشیده شدن شنیده میشه و زین خیز برمیداره تا از جاش بلند شه اما از اون جایی که کاملا لبه ی کاناپه دراز کشیده پرت میشه زمینو پیشونیش با سرامیکای سرد کف اتاق برخورد میکنن.
زی_آآآی فاک
میناله و دستشو رو پیشونی دردناکش میذاره.
لی_تو خیلی بی ادبی بچه
لیام درحالی که سرش تو مانیتوره خونسرد میگه و از سیگار بین لباش کام میگیره.
زین نگاه گیجشو به اون مرد میده و هنوزم نفهمیده چه اتفاق فاکی ای افتاده.
زی_اینجا کجاس؟
نگاهی به اطراف میندازه و با دیدن ساعت روی دیوار چشماش گرد میشن.تقریبا نزدیک نیمه شبه و زین با بیرون موندش تا این ساعت حتما آنیلارو سکته داده.
لیام نیم نگاهی به قیافه ی آشفته ی اون پسر میندازه.قطعا خودش تا الان فهمیده اوضاع از چه قراره پس بدون اینکه جواب سوالشو بده به کارش ادامه میده.
زی_عاممم من...
سرشو میخارونه و زیرچشمی به اون مرد نگاه میکنه.
لی_آره بیبی بوی خوابت برد و من آوردمت اینجا چون بیدار نمیشدی
سرشو بلند میکنه و با طلبکاری به زین نگاه میکنه.
لفظ بیبی بوی از نظرش کاملا مناسب اون کیتن گیجیه که هنوزم رو زمین نشسته و داره نگاش میکنه.
زین با نگاه خیره ی اون مرد به خودش میاد و از جاش بلند میشه.
زی_من...متاسفم و ممنون بابت اینکه اجازه دادی پشت lv بشینم
با اینکه دل خوشی از این مرد نداره اما بازم وظیفه ی خودش میدونه که معذرت خواهی و تشکر کنه.
لیام سر تکون میده و سیگارشو توی زیرسیگاریه روی میز خاموش میکنه.
لی_بهم بگو که قرار نیست فردا بازم اینجا ببینمت!
قبل از اینکه اون پسر از اتاق خارج بشه میگه و سیگار دیگه ای آتیش میزنه.
زین نگاه طلاییشو به اون مرد میدوزه.جوری که بدون کمک گرفتن از دستاش از سیگار بین لباش کام میگیره و چندلحظه بعد دودشو از راه بینی و دهنش بیرون میده باعث میشه زین دلش بخواد همین الان سیگار بکشه.حتی با وجود ناشی بودنش.
ESTÁS LEYENDO
Car Lover [Z.M]~[completed]
Fanficمعشوقه های اون پسر ماشینا بودن اما از کجا میدونست میل به دست آوردن اون ال وی تک ساخت قراره به کجاها بکشونش؟ #1 - fanfiction #1 - ziammayne