forty nine

3.6K 582 2.2K
                                    

🗣 Zayn & Taylor Swift
🎵 I Don’t Wanna Live Forever

.
.
.

آئودی R8 مشکی رنگشو توی پارکینگ پارک میکنه و بعد از اینکه پیاده میشه تک دکمه ی کتشو میبنده...

جوری که همه ی زندگیش با خاطرات قشنگ اما تکرار نشدنی گذشته گره خورده عذابش میده

طی هفته های گذشته فقط و فقط پی آرامش بوده اما حالا چیزی جز آشفتگی وجودشو پر نکرده

آشفتگی ای که همه ی زندگیشو به خودش درگیر کرده...

با حلقه شدن دست ظریف نینا دور بازوش از فکر بیرون میاد و پا به پای اون دختر وارد کلیسا میشه

نگاه محتاطانه ای به اطراف میندازه و با دیدن هری و لویی که روی نیمکتای ردیف سوم نشستن به سمتشون قدم برمیداره

احوال پرسی کوتاهی باهاشون انجام میده و کنار لویی روی همون نیمکت جا میگیره

تا وقتی که بعد از گذشت چند دقیقه صدای آروم اون پسر زیر گوشش میپیچه:

لو_توله سگ؟

زی_هوم؟

بدون بالا آوردن نگاهش جواب میده و دستاشو روی پاش به هم قلاب میکنه

لو_چرا انقدر پکری؟

زی_اینجاست؟

تن صداش پایینه و وقتی لویی مشغول سرک کشیدن اطراف سالن کلیسا میشه آب دهنشو قورت میده

لو_آره ردیف جلو نشسته

زی_چی تنشه؟

محتاطانه میپرسه و سکوت کوتاهی بینشون برقرار میشه تا وقتی که لویی بعد از کمی دقت کردن به استایل لیام لب باز میکنه:

لو_پیراهن مشکی و کت شلوار نوک مدادی

بلافاصله نفس زین توی سینه ش حبس میشه و ضربان قلبش بالا میره

لو_چرا حس میکنم داری پس میوفتی؟

با چشمای ریز شده ش میپرسه و وقتی جوابی از سمت اون پسر دریافت نمیکنه نینا رو مخاطب قرار میده:

لو_هوی مغز فندقیِ زشت

ن_تو که خوشگلی کجای دنیا رو گرفتی؟

غر میزنه و پشت چشم نازک میکنه

لو_از سر تا تهشو... با احمق کوچولوی من چیکار کردی؟

بلافاصله لب های نینا آویزون میشن و نگاه دلخورشو به چشمای زین میدوزه

ن_من کاریش نکردم

زی_اذیتش نکن لو

به آرومی جواب میده و همین کافیه تا روی پرخاشگر لویی بیدار بشه

لو_نفهمیدم چی شد!

همزمان با اتمام جمله ش موزیک ملایمی توی سالن پخش میشه که خبر از شروع مراسم میده

Car Lover [Z.M]~[completed]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora