🗣 Zayn & Taylor Swift
🎵 I Don’t Wanna Live Forever.
.
.آئودی R8 مشکی رنگشو توی پارکینگ پارک میکنه و بعد از اینکه پیاده میشه تک دکمه ی کتشو میبنده...
جوری که همه ی زندگیش با خاطرات قشنگ اما تکرار نشدنی گذشته گره خورده عذابش میده
طی هفته های گذشته فقط و فقط پی آرامش بوده اما حالا چیزی جز آشفتگی وجودشو پر نکرده
آشفتگی ای که همه ی زندگیشو به خودش درگیر کرده...
با حلقه شدن دست ظریف نینا دور بازوش از فکر بیرون میاد و پا به پای اون دختر وارد کلیسا میشه
نگاه محتاطانه ای به اطراف میندازه و با دیدن هری و لویی که روی نیمکتای ردیف سوم نشستن به سمتشون قدم برمیداره
احوال پرسی کوتاهی باهاشون انجام میده و کنار لویی روی همون نیمکت جا میگیره
تا وقتی که بعد از گذشت چند دقیقه صدای آروم اون پسر زیر گوشش میپیچه:
لو_توله سگ؟
زی_هوم؟
بدون بالا آوردن نگاهش جواب میده و دستاشو روی پاش به هم قلاب میکنه
لو_چرا انقدر پکری؟
زی_اینجاست؟
تن صداش پایینه و وقتی لویی مشغول سرک کشیدن اطراف سالن کلیسا میشه آب دهنشو قورت میده
لو_آره ردیف جلو نشسته
زی_چی تنشه؟
محتاطانه میپرسه و سکوت کوتاهی بینشون برقرار میشه تا وقتی که لویی بعد از کمی دقت کردن به استایل لیام لب باز میکنه:
لو_پیراهن مشکی و کت شلوار نوک مدادی
بلافاصله نفس زین توی سینه ش حبس میشه و ضربان قلبش بالا میره
لو_چرا حس میکنم داری پس میوفتی؟
با چشمای ریز شده ش میپرسه و وقتی جوابی از سمت اون پسر دریافت نمیکنه نینا رو مخاطب قرار میده:
لو_هوی مغز فندقیِ زشت
ن_تو که خوشگلی کجای دنیا رو گرفتی؟
غر میزنه و پشت چشم نازک میکنه
لو_از سر تا تهشو... با احمق کوچولوی من چیکار کردی؟
بلافاصله لب های نینا آویزون میشن و نگاه دلخورشو به چشمای زین میدوزه
ن_من کاریش نکردم
زی_اذیتش نکن لو
به آرومی جواب میده و همین کافیه تا روی پرخاشگر لویی بیدار بشه
لو_نفهمیدم چی شد!
همزمان با اتمام جمله ش موزیک ملایمی توی سالن پخش میشه که خبر از شروع مراسم میده
ESTÁS LEYENDO
Car Lover [Z.M]~[completed]
Fanficمعشوقه های اون پسر ماشینا بودن اما از کجا میدونست میل به دست آوردن اون ال وی تک ساخت قراره به کجاها بکشونش؟ #1 - fanfiction #1 - ziammayne