از بین جمعیت رد میشه و با گذروندن ردیف پله های سنگ مرمر خودشو به لابی هتل میرسونه
توی اتاقک شیشه ایه آسانسور دکمه ی طبقه ی آخرو فشار میده و به تصویر خودش توی آینه نگاه میکنه
از اینکه چند دقیقه پیش آهنگ مورد علاقه شو خطاب به مردی که دوسش داره روی استیج اون سالن بزرگ خونده احساس خوشایندی داره
درسته که از زبون اون مرد "دوستت دارم" نشنیده اما همین که لیام بهش گفته به خاطرش برای بهتر شدن تلاش میکنه براش حکم یه ابراز علاقه ی شیرینو داره
مطمئنه که از صمیم قلبش اون مردو بخشیده اما دلش میخواد بدونه کسی که عاشقش شده تا چه حد به حال خوبش اهمیت میده و چقدر برای نگه داشتنش تلاش میکنه برای همینم نه روز برای جبران گذشته بهش فرصت داده، و یجورایی از همین الان میدونه که لیامش این نه روزو خوب تموم میکنه
با متوقف شدن آسانسور از فکر بیرون میاد و به مقصد اتاقش پا توی اون راهروی طویل میذاره
هر دو دستشو توی جیب شلوارش فرو میکنه و به سمت انتهای راهرو قدم برمیداره اما لحظه ای که فقط چند متر با در سوئیتش فاصله داره بازوش از پشت سر کشیده میشه و لب های گرمی روی لبهاش کوبیده میشن
بلافاصله بوی عطر آشنایی زیر بینیش میپیچه و نگاه متعجبش به اون تیله های شکلاتی گره میخوره، و همزمان با تکون خوردن اون لب های خوش طعم روی لب هاش پلکاش روی هم میوفتن
حلقه شدن دستای لیامو دور کمرش حس میکنه و قدم های آشفته و درهمشون روی زمین کشیده میشه تا وقتی که لیام بدنشو به دیوار راهرو میکوبه و کاملا بهش میچسبه
لب هاشو با بی قراری و اشتیاق روی لب های اون پسر حرکت میده و طعم شیرینشونو مزه میکنه
ثانیه ی بعد دستای زین دور گردن لیام حلقه میشن و قلبش از حس بوسه ی عمیق و محکمی که بینشون شکل گرفته با سرعت به قفسه ی سینه ش کوبیده میشه
اینکه اون مرد با عطش و خشونت سرگرم بوسیدن لب هاشه حس خوبی بهش میده
حسی مثل پا برهنه راه رفتن روی شن های ساحل
و متقابلا تمام تلاششو میکنه تا ناشیانه عمل نکنه و تا حد زیادی توی اون بوسه شریک باشه تا حس مشابهی به مرد مورد علاقه ش منتقل کنه
چند لحظه بعد وقتی حس میکنن نفس کم آوردن از هم جدا میشن و در حالی که به قفسه ی سینه ی هردوشون به شدت بالا و پایین میشه پیشونی های تب دارشونو بهم تکیه میدن
لی_روی استیج میدرخشیدی بیبی بوی. صدای توی بی نظیره و من با تمام وجودم بهت افتخار میکنم
بعد از مدت طولانی ای اون لقبو به پسرش میده و به حرفی که زده ایمان داره
و از لحن اطمینان بخشش لبخند زیبایی روی لب های اون پسر کشیده میشه
YOU ARE READING
Car Lover [Z.M]~[completed]
Fanfictionمعشوقه های اون پسر ماشینا بودن اما از کجا میدونست میل به دست آوردن اون ال وی تک ساخت قراره به کجاها بکشونش؟ #1 - fanfiction #1 - ziammayne