.
.
.
.
.
.لی_خوبه
زی_چی؟خوبه؟فقط خوبه؟این فوق العادس
لحن عادی اون مرد چنگ میزنه به اعصابشو بی اختیار صداش بلند میشه.
لی_صداتو برا من بلند نکن
تهدیدوار اما آروم زمزمه میکنه و نگاه سردشو به اون کاراملای داغ میدوزه.
لی_این کار نیم ساعتته و من میگم خوبه!
مکثی میکنه و ادامه میده:
_در واقع تو باید خوشحال باشی اینطور فکر نمیکنی؟
ابروهاشو بالا میده و سرانگشتاشو روی بند ساعتش میکشه.
زی_نه
با اخمای درهمش زمزمه میکنه و نگاهشو از اون تیله های شکلاتی که تو نور خورشیدِ تابیده از پنجره روشن تر به نظر میرسن میگیره.
لی_استعداد تو بیشتر از ایناس خودتم اینو خوب میدونی پس قیافتو اونجوری نکن
زین چشماشو میچرخونه و مشغول جمع کردن وسایلش میشه.
لی_دفعه آخرت باشه چشاتو برای من میچرخونی
بدون توجه به لحن پرتحکم و تند اون مرد به کارش ادامه میده.
لی_بار دیگه بهت اخطار نمیدم بیبی بوی...بهم اعتماد کن...به هیچ وجه دلت نمیخواد عصبانیتمو ببینی
با لحن آرومی میگه و سیگاری بین لباش میذاره.
زی_کی قرارداد میبندیم؟
آب دهنشو قورت میده و بحث پیش اومدرو عوض میکنه.
سردی لحن اون مرد هربار تا مغز استخونش رسوخ میکنه و انکار اینکه سلطه گریاش رو مخشن غیر ممکنه.لی_همین الان
پک عمیقی به سیگارش میزنه و تکیشو از صندلی چرمی میگیره.خودنویس طلایی رنگشو از جیبش بیرون میکشه و درحالی که برگه های جلوی روشو امضا میکنه بدون کمک گرفتن از دستاش از سیگار بین لباش کام میگیره و دودشو بیرون میده.
زی_قرارداد آماده بود؟
متعجب میگه و به کاغذا اشاره میکنه.
لی_بود
سیگار به فیلتر رسیدشو توی زیرسیگاریه روی میز خاموش میکنه و به کاغذا اشاره میکنه.
زین سر تکون میده و سمت میز لیام قدم برمیداره.اسم خودش به عنوان طراح کمپانی پین روی قرارداد نوشته شده و جوهر امضای لیام پایین کاغذا درحال خشک شدنه.
نیشخندی میزنه و خودشم برگه هارو امضا میکنه.
لی_مراسم تاسیس و بازگشایی شرکت هفته ی دیگس تا اون موقع تو خونه مشغول به کار باش...در ضمن من تا سه روز دیگه ازت طرح جدید میخوام...بهتره بجنبی و یه چیز درست حسابی تحویلم بدی چون زیاد وقت نداریم...حالاام میتونی بری
YOU ARE READING
Car Lover [Z.M]~[completed]
Fanfictionمعشوقه های اون پسر ماشین ها بودن اما از کجا میدونست میل به دست آوردن اون ال وی ان تک ساخت قراره به کجاها بکشونش؟ #1 - fanfiction #1 - ziammayne