08:06am
بدون اینکه حواسش به خالی بودن فنجون قهوه ش از شکر باشه اون مایع تلخو هم میزنه و به صدای نسبتا بلند موزیک راکی که در حال پخشه گوش میده
لو_من از اولم میدونستم به تغییر مود یاسر اعتباری نیست
پاکت شیر رو از یخچال بیرون میاره و رو به چهره ی پکر و بهم ریخته ی بهترین دوستش چشماشو میچرخونه
لو_چی رو هم میزنی احمق؟
پشت میز جا میگیره و نگاه گیج اون پسرو از نظر میگذرونه
لو_مگه من برات شکر آوردم؟
زی_نه
به آرومی جواب میده و حینی که از هم زدن قهوه ش دست میکشه نگاهشو به چشمای خسته و خواب آلود لویی میدوزه
زی_متاسفم که دیشب بد خوابت کردم لو
لو_گوه نخور
نیمی از لقمه ی کره و مرباشو گاز میزنه و نیمه ی دیگه رو جلوی دهن زین میگیره
لو_کره مربا بخور
زین بی هیچ حرفی لبخند میزنه و با گرفتن اون لقمه از دست لویی مشغول جویدنش میشه
لو_حالا میخوای با یاسر چیکار کنی؟
زی_هیچی... کاری از دستم برنمیاد... فقط باید امیدوار باشم برای لیام دردسر درست نکنه
با کلافگی آشکاری توضیح میده و سکوت کوتاهی بینشون برقرار میشه تا وقتی که لویی محتاطانه به حرف میاد:
لو_به خاطر یاسر ناراحتی؟
زی_نه
تن صداش پایینه و نگاهشو از اون پسر میدزده اما لویی میدونه که بهترین دوستش تا چه حد روی این مسائل حساسه
هرچی نباشه بعد از بیست و دو سال رابطه ش با پدرش رو به بهبودی بوده اما طی چند روز همه چیز از سمت خود اون مرد بهم ریخته...
یاسر روی خوب و روحیات پدرانه شو به پسرش نشون داده اما بعد بهش فهمونده که با گرایشش مشکل داره
و این برای زین تداعی گر "نخواسته شدنه"
مثل تمام این سال ها که پدرش با وجودش مشکل داشته و نمیخواستش حالا با گرایشش مشکل داره و نمیخوادش
جوری که حس بد اضافی بودن رو توی وجودش بیدار کرده
حسی که باعث میشه خودشو حتی به خاطر نفس کشیدن مقصر بدونه
لو_زین...
زی_نمیخوام بهش فکر کنم
نگاهشو بالا میاره و به آرومی پلک میزنه:
زی_نمیخوام به این چند روزی که باهم خوب بودیم فکر کنم
مکث کوتاهی میکنه و آب دهنشو قورت میده:
![](https://img.wattpad.com/cover/202604572-288-k798852.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
Car Lover [Z.M]~[completed]
Fiksi Penggemarمعشوقه های اون پسر ماشین ها بودن اما از کجا میدونست میل به دست آوردن اون ال وی ان تک ساخت قراره به کجاها بکشونش؟ #1 - fanfiction #1 - ziammayne