.
.
.
.
.
.خیره به لرزشِ محسوس نوکِ مدادِ بین دستاش روی کاغذای سفیدِ رو به روش بازدمشو بیرون میده و به تمرکز نداشتش لعنت میفرسته
فقط یک هفته وقت داره و حس میکنه هر طرحی که ارائه بده با مخالفت اون مرد سختگیر مواجه میشه و این یعنی لیام پین خیلی خوب تونسته تمام اعتماد به نفسشو از بین ببره
به علاوه ی اینکه یه جورایی هنوزم باورش براش سخته که به صورت کاملا رسمی طراح کمپانی تازه تاسیس خودرو سازیِ پین شده و زندگی روتین و تکراریش از روال عادی خارج شده، اونم به این سرعت
و حالا که جدیت همه چیز داره هرلحظه بیشتر و پررنگتر از لحظه ی قبل توی چشم میزنه زین میتونه متوجه استرسی که سرتا سر وجودشو پر کرده و جایگزین حس خوشحالیش شده بشه
استرس اینکه به حد کافی مسئولیت پذیر هست که بتونه لایق این جایگاه باشه یا نه؟
با تقه ای که به در میخوره از فکر بیرون میادو نگاه سردرگمشو بالا میاره.
_میتونم بیام تو؟
دنیل در حالی که نیمی از بدنش داخل اتاق و نیمه دیگش بیرونِ میگه و با امیدواری به زین نگاه میکنه
زی_فکر کنم الانم تو اتاق باشی پین کوچولو پس باید بگم که آره میتونی بیشتر بیای تو
بلافاصله نیشخندی رو لبای اون پسر قرار میگیره و کاملا وارد اتاق میشه
زی_چیزی شده؟
مداد طراحیشو روی کاغذای سفید میذاره و میپرسه
دن_اممم...میشه...
زین که متوجه گردش نگاه مردد دنیل بین خودش و مانیتور روی میز شده تک خنده ای میکنه و مشغول جمع کردن وسایلاش میشه
زی_فکر میکردم تو اتاق نایل باشی
دن_بودم ولی اومدم بیرون
زی_اومدی بیرون یا بیرونت کرد؟
دنیل چشماشو میچرخونه و زین آروم میخنده
زی_بگو ببینم تو تو خونتون کامپیوتر یا یه همچین چیزی نداری که باهاش بازی کنی؟
دن_دارم
زی_خب پس؟
دن_الان ندارم
زین نگاه گیج و منتظری به اون پسر میندازه تا حرفشو ادامه بده
دن_تو تنبیهم
چشماشو میچرخونه و زین ناباور میخنده
زی_واقعا؟
از جاش بلند میشه و به صندلی اشاره میکنه
دن_آره
با حواس پرتی لبخند دندون نمایی میزنه و سمت میز حرکت میکنه
YOU ARE READING
Car Lover [Z.M]~[completed]
Fanfictionمعشوقه های اون پسر ماشینا بودن اما از کجا میدونست میل به دست آوردن اون ال وی تک ساخت قراره به کجاها بکشونش؟ #1 - fanfiction #1 - ziammayne