.
.
.
.
.
.
.ماشینشو کنار خیابون نگه میداره و لوکیشنو چک میکنه
وقتی مطمئن میشه که درست اومده نگاهشو به چهره ی غرق خواب پسری که روی صندلیِ کناریش توی خودش جمع شده معطوف میکنه و کمی خودشو جلو میکشه
دستشو بالا میاره و موهای نم دارشو از روی پیشونیش کنار میزنه
لی_زین
به آرومی صداش میکنه و سرانگشتاشو نوازش وار روی گونش میکشه
لی_زین
برای بار دوم صداش میزنه و وقتی اون پسر کمی هشیاریشو به دست میاره سرشو کنار گوشش میبره
لی_فردا سر وقت بیا شرکت
بلافاصله عقب میکشه و از ماشین پیاده میشه
در ماشینو قفل میکنه و به سمت خونه ای که نشون کرده میره
جلوی در اون خونه متوقف میشه و چندبار پشت سرهم زنگو به صدا درمیاره
لویی که با توجه به ساعت، تو خواب عمیقی به سر میبره با صدای زنگ در بیدار میشه و چندلحظه با گیجی به اطرافش نگاه میکنه
لو_وات د فاک؟
با دیدن ساعت و صدای بی وقفه ی زنگِ در پر حرص زمزمه میکنه و از تخت پایین میاد
تیشرتشو تنش میکنه و درحالی که پاهاشو روی زمین میکشه با تنبلی و خواب آلودگی از اتاق بیرون میره
لو_کدوم جاکشیه نصفه شبی؟
تقریبا داد میزنه و وقتی درو باز میکنه از دیدن کسی که جلوی روش وایساده جا میخوره
لو_پشمام
زیرلب زمزمه میکنه و به محض اینکه لود میشه بلندتر ادامه میده:
لو_آقای پین؟
لی_خودمم، زین آدرس اینجارو بهم داد
لو_زین؟
لیام سر تکون میده و با دستش به پسری که توی ماشین خوابه اشاره میکنه
لویی درحالی که کمی رو به جلو خم شده رد دست اون مردو دنبال میکنه و به محض تشخیص دادن چهره ی زین به حرف میاد:
لو_مرده؟
با وحشت میپرسه و به سرعت سرشو بالا میاره تا به چشمای اون مرد نگاه کنه
لی_نه فقط زیادی مشروب خورده، بیرون کلابِ نزدیک شرکت پیداش کردم
لویی با شنیدن این حرف چندثانیه به اون مرد نگاه میکنه و بعد بدون برداشتن نگاهش از مردمکای تیره ی لیام زیرلب زمزمه میکنه:
لو_عجب جاکشیه
بلندتر ادامه میده:
لو_ممنون که آوردینش اینجا آقای پین من از طرف زین متاسفم
YOU ARE READING
Car Lover [Z.M]~[completed]
Fanfictionمعشوقه های اون پسر ماشینا بودن اما از کجا میدونست میل به دست آوردن اون ال وی تک ساخت قراره به کجاها بکشونش؟ #1 - fanfiction #1 - ziammayne