thirty two

8.1K 850 3.6K
                                    

who can hug your naked body except me?

.
.
.
.
.

زی_پیداش نمیکنم

لو_چیو؟

سر به دو طرف تکون میده و قهوه ی داغشو مزه میکنه

از وقتی پای میز صبحانه نشسته چندین بار پیج کار نیوزو زیر و رو کرده اما هیچ پستی راجب فروخته شدن الی وی توسط کمپانی پین به برند لینکن پیدا نکرده

هدف لیام از فروختن ال وی جلب توجه رسانه ها بوده اما هیچ پیج و مجله ی خبری ای به این مسئله واکنش نشون نداده و همین باعث کنجکاویش میشه

که اگه لیام ال وی رو به برند لینکن فروخته چرا این خبر سر و صدا نکرده؟

اگرم نفروخته چرا بهش چیزی نگفته و بارها به خاطر فروش اون ماشین ازش معذرت خواهی کرده؟

وقتی به نتیجه ای نمیرسه سرشو بلند میکنه و نگاه کلافه و منتظرشو به در رستوران میدوزه

تقرییا نیم ساعته که همشون دور میز صبحانه جمع شدن اما هنوزم خبری از لیام نیست

چند لحظه بعد با صدای نوتیف گوشیش تکستی که به تازگی براش اومده رو میخونه:

لیام تو باشگاه هتله
-الینا

سرشو برمیگردونه و نگاه کوتاهی به اون دختر که سرگرم صحبت با نایله میندازه

جوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده...

چند لحظه بعد به آرومی از پشت میز بلند میشه و با استفاده از حواس پرتی لویی به سمت باشگاه هتل حرکت میکنه

"مثل دیروز سوییشرت شلواره ورزشی ای تنشه که این بار به رنگ توسیه و باز بودن چند سانتی زیپ سوییشرتش قسمت کمی از ترقوه هاشو به نمایش گذاشته"

جلوی در باشگاه از حرکت متوقف میشه و نمیتونه انکار کنه که تا چه حد دلتنگ مرد مورد علاقشه

با اینکه فقط چند ساعت از آخرین دیدارشون گذشته مثل هر بار برای دیدن دوباره ی اون مرد مشتاقه و قلبش تند میتپه

از کی انقدر دلباخته شده؟

لبخند بی اختیاری روی لب هاش میشینه و وارد باشگاه میشه

نگاهشو به اطراف میچرخونه و چندلحظه بعد با دیدن لیامی که سمت دیگه ی باشگاه با بالا تنه ی برهنه مشغول بارفیکس رفتنه سرجاش متوقف میشه

اون مرد قصد داره قلبشو از تپش وایسونه؟

جوری که با هر بار بالا کشیدن بدنش عضلات کار شده ی بالا تنه ش منقبض میشن ، رگ های دستا و پایین شکمش بیرون میزنن و دونه های عرق روی پوست براق و خوش رنگش سر میخورن نفسشو بند میاره

«چجوری انقدر هاته؟»

سوالیه که از خودش میپرسه و آب دهنشو قورت میده

Car Lover [Z.M]~[completed]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora