¹

9.9K 1.3K 193
                                    

تهیونگ بعد از برداشتن چمدوناش سمت در خروجی فرودگاه رفت‌...بالاخره دانشگاهش شروع می‌شد!

با دیدن جین لبخندی زد و سمتش دوید!

:هی پسر!خوشحالم میبینمت!

تهیونگ دستاش و دور گردنش پیچید و با قد بلندی بغلش کرد!

جین کمر پسر و نوازش کرد و اروم ازش جدا شد!

+هیونگ دلم برات تنگ شده بود!

تهیونگ با خوشحالی گفت و نگاهی به تاکسی کرد...

•••

بعد از تحویل گرفتن کتاباش سمت پذیرش خوابگاه پسرانه رفت و کلیدش و گرفت!

با شوق و ذوق سمت اتاقی که بهش داده شده بود رفت و کلماتی و که باید میگفت و توی ذهنش مرور کرد!

+خیلی خب ته ته اروم باش!هول نشو!اون قراره بهترین دوستت بشه و تمام مدت با هم درس بخونین!کسیم قرار نیست از امگا بودنت چیزی بفهمه پی اروم باش!هووف...پس چی میگی؟سلام من کیم تهیونگم و هم اتاقی جدیدتم!امیدوارم دوستای خوبی برای هم بشیم!افرین!همین خوبه!

کلید و توی در چرخوند و وارد اتاق شد و با صحنه ای که دید شوکه شد!

پسر مو مشکی در حال بوسیدن یک دختر بود؟

پسر با ورود کسی به اتاق دختر و از خودش فاصله داد و نگاهی به مزاحمی که وارد اتاق شده بود کرد!

+م..م..من کیم تهیونگم و اینجا اتاق منه!متاسفم که مزاحمتون شدم اما اگه این خانم از اتاق خارج نشه مجبور میشم به پذیرش اعلام کنم!

پسری که موهاش گوجه ای بود نیشخندی زد!پس یه پسر دهن لق مزاحم گیرش اومده بود؟

دختر بعد از برداشتن کیفش سمت در رفت و با نزدیک
شدن به تهیونگ گفت:

:مزاحم!

و بعد از زدن طعنه ای به کتف تهیونگ از اتاق خارج شد!

تهیونگ اخمی کرد و سعی کرد با نادیده گرفتن پسری که مشغول خوردن آب بود حواس خودش و از اتفاقی که چند دقیقه پیش افتاده بود پرت کنه!

بعد از بستن در و درآوردن کفش هاش سمت تخت های دو طبقه رفت و نفس عمیقی کشید...

_تخت پایینی مال منه!

با شنیدن صدا پسر مو مشکی پوفی کشید و سمت میز تحریر چوبی که خالی از وسایل بود رفت!

بعد از چیدن وسایل خواست سمت بقیه وسایلش برگرده که با دیدن صورت پسری درست رو به روی صورتش هینی کشید و ترسیده چند قدم عقب رفت!

+چ..چی کار میکنی؟

_خودم و معرفی نکردم درسته؟جئون جونگکوک!الفا!دانشجوی موسیقی!

ᴛʀᴜꜱᴛ ᴍᴇ||ᴋᴠWhere stories live. Discover now