¹³

6.2K 946 71
                                    

جونگکوک از کلاسش بیرون اومد خمیازه ای کشید...سمت کافه تریا رفت و روی یکی از صندلی های نشست.

چند دقیقه بعد یونگی از راه رسید و رو به روی جونگکوک نشست.

بعد از سلام دادن یونگی سعی کرد حرفی و که می‌خواست بگه و بزنه!

:میگم...علاقه ای به برگشتن به تیم نداری؟

جونگکوک اخمی کرد!

_چرا باید برگردم؟مگه اخراج نشدم؟

یونگی انگشتاش ک داخل هم قفل کرد و سعی کرد توضیح بده!

:یکی از بازیکنان مصدوم شده...

جونگکوک بدون توجه به یونگی ادامه داد.

_به من مربوط نیست...چطوری من و جایگزین کردن؟اونم بکنن!

:جونگکوک!اینقدر یه دنده نباش!اگه تیممون ببره پول میدن بهمون!میدونم نیاز داری!فرصت خوبیه!توشم خوبی!

جونگکوک اخمی کرد؟

_اگه ببرین؟مسابقه دارین؟جایزش چقدره؟

:اونقدر هست که تا یک ماه نخواد کار کنی!

•••

تهیونگ دست از چک کردن گوشیش برداشت و پوفی کشید...آخر شب بود و جونگکوک هنوز به خوابگاه بر نگشته بود!

درست زمانی که تهیونگ میخواست اتاق و همراه با فحش هاش روی سرش بذاره در باز شد جونگکوک با بدنی خمیده و موهایی که از عرق خیس بودن وارد اتاق شد.

تهیونگ به ارومی از زیر پتو جونگکوک و نگاه میکرد و وقتی جونگکوک وارد حموم شد اخمی کرد!

+یعنی تا این وقت شب کجا بود؟

•••

تهیونگ با باز شدن در حموم به ارومی از زیر پتو بیرون و اومد و به جونگکوک نگاه کرد که بعد از پوشیدن شلوار و لباس زیر خودش و روی تخت پرت کرد.

بدون اینکه موهاش و سشوار کنه و تیشرت بپوشه روی تخت خوابیده بود؟مریض نمیشد؟توی هوای سرد؟

+یااا این وقت شب کجا بودی؟

جونگکوک بدون اینکه چشماش و باز کنه با دستش مچ دست تهیونگ و گرفت و تهیونگ و روی کمرش نشوند!

تهیونگ هینی کشید و وقتی خواست بلند بشه جونگکوک دستش و روی رون های تهیونگ گذاشت...

+چی کار م...

_خستم...لطفا اذیت نکن...

صدای گرفته و خسته جونگکوک نشون دهنه چیز خوبی نبود!بود؟

تهیونگ اخمی کرد و گفت:

+چیزی..خوردی؟

جونگکوک به ارومی نوچی کرد و چشماش و باز کرد و دستش و روی شونه تهیونگ گذاشت و تهیونگ و خم کرد.

ᴛʀᴜꜱᴛ ᴍᴇ||ᴋᴠOù les histoires vivent. Découvrez maintenant