6.3K 1.1K 269
                                    

جونگکوک سریع سمت در خروجی خوابگاه رفت و هم اتاقیش و در حالی دید که از حیاط خارج میشد!

_تهیونگ!

سمتش دوید و با گرفتن کلاه هودیش نگهش داشت!

+چیکار میکنی!؟

_صبر...کن...

جونگکوک که نفس نفش میزد تهیونگ و سمت کوچه خلوتی که دیده بود برد!

_امگایی که اوردی تو اتاق کی بود!؟به کسی نمیگم و کاری به تو ندارم!فقط بهم بگو کی بود!اون جفت منه!

تهیونگ آب گلوش و قورت داد و به دیوار تکیه داد.

+پیدا کردن جفتت برات مهمه؟

جونگکوک اخمی کرد.

_معلومه مهمه!جفتمه!

تهیونگ نیشخندی زد...

+بهتره بهش اهمیت ندی!

تهیونگ از دیوار فاصله گرفت و خواست به راهش ادامه بده که جونگکوک به دیوار کوبوندش!

_اون دهن فاکیت و تکون بده اسمش و بگو!

تهیونگ با کوبیده شدن پشتش به دیوار آخی گفت و با دستش جونگکوک و هول داد!

+اسمش چه کمکی بهت میکنههههه!؟اسم فاکیش به هیچ دردت نمیخورهههههه!

تهیونگ تقریبا داد زد و سعی کرد سرخی گونه هاش و که از هیتش خبر میداد و بپوشونه!

جونگکوک اخمی کرد!

_بنال!

تهیونگ دندون هاش روی هم فشار داد.

+تهیونگ!اسمش تهیونگه!..حالا برو دنبالش بگرد!برو ببینم پیداش میکنی یا نه!

جونگکوک چشمی چرخوند و کمی از الفایی که روی زمین نشسته بود دور شد و روی زمین نشست...

پاکت سیگارش و از داخل جیبش در اورد و سیگاری و برداشت و روی لبش گذاشت...

تهیونگ به ارومی از جاش بلند شد و سمت الفا رفت...

+بهت پیشنهاد میکنم دنبالش نگردی...اون...اون...مزخرف تر از این حرفاست که تو و به عنوان جفتش انتخاب کنه!

جونگکوک نیشخندی زد.

_چیه نکنه عاشقمی که اینقدر برات مهمه؟

تهیونگ لبخندی زد و ابرو هاش و بالا انداخت....

+اخه فقط تو اذیت نمیشی!

•••

ساعت ها گذشته بود اما خبری از تهیونگ نبود!

شماره ای هم ازش نداشت...

روس تخت نشسته بود و با پاش روی زمین ضرب گرفته بود...

با فکری که به سرش زد سمت مدیریت خوابگاه رفت.

ᴛʀᴜꜱᴛ ᴍᴇ||ᴋᴠWhere stories live. Discover now