تهیونگ بعد از چک کردن دوباره چای وون از اتاق بیرون رفت و نگاهی به جونگکوک منتظر کرد...
+ببخشید یکم نگرانم...
تهیونگ با لبخند مضطربی گفت و دست جونگکوک و گرفت.
_نگران نباش بابای من پیششه!اینم یه مهمونیه کوتاهه زود برمیگردیم.
تهیونگ لبخندی زد و باشه ای گفت و بعد از خدافظی با پدر جونگکوک از خونه بیرون رفتن.
•••
آخر هفته بود نامجون و جین مهمونی گرفته بودن.
همگی دور میز نشسته بودن و نوشیدنی میخوردن..البته تهیونگ و جونگکوک نمیخوردن و فقط تماشا میکردن!
جیمین اخمی کرد.
:جونگکوک تو چرا نمیخوری؟تهیونگ به بچه شیر میده!تو چرا؟
جونگکوک با حس نگاه دوستاش لبخندی زد.
_بهتره نخورم!من باید تا خونه رانندگی کنم!
جیمین اویی کرد و نگاهش و به بقیه داد.
•••
آخر شب بود و تهیونگ و جونگکوک برگشته بودن...
تهیونگ با ذوق سمت اتاقش رفت و وقتی دید تخت چای وون نیست متوجه شد که داخل اتاق پدر جونگکوکه...
نفس عمیقی کشید و نگاهی به جونگکوک که داشت دکمه های پیرهنش و در میآورد کرد...
بدون توجه به اون سمت کمدش رفت و یک دست لباس راحتی از داخلش بیرون آورد و رو تخت گذاشت.
لباس های توی تنش و به ارومی در اورد و درست زمانی که میخواست تیشرتش و تنش کنه روی تخت کشیده شد و در آخر چشم های خمار جونگکوک بود که جلوی چشماش بود.
_ته..
صدای بم و اروم جونگکوک توی گوش هاش پیچید و رایحه ملایم الفا و زیر بینیش حس کرد...
_الان که چای وون خوابه...پس ما میتونیم...
با برخورد لب های تهیونگ روی لب های خودش چشم هاش و بست و به بوسه گرم و خیسشون ادامه داد...
تهیونگ دستاش و دور گردن جونگکوک پیچید و انگشت هاش و داخل موهای الفاش فرو کرد...
•••
تهیونگ سرش روی بالشت بود و جونگکوک کمر باریک امگاش و بین انگشت هاش فشرده بود و داخلش ضربه میزد!
تهیونگ به کمرش قوسی داد و با حس دست جونگکوک روی دیکش کام شد...
+اهه...لعنتی...کوک...ا..اروم تر...من الان کام شدم!
تهیونگ گفت و بالشت و بین انگشت هاش فشرد و با حس گرمای داخلش نفس عمیق و لرزونی کشید...
BINABASA MO ANG
ᴛʀᴜꜱᴛ ᴍᴇ||ᴋᴠ
Fanfictionᴛʀᴜꜱᴛ ᴍᴇ: تهیونگ امگایی که جنسیت ثانویه اش و از دیگران مخفی میکنه و برای رفتن به دانشگاه مجبور میشه از خوابگاه استفاده کنه!خوابگاهی که برای الفا های مرده! حالا چه اتفاقی میوفته اگه گیر یک هم اتاقی مزخرف بیوفته؟ Couple:Kookv Side couple:Namjin-Yonmi...