³

6.3K 1.1K 120
                                    

تهیونگ خمیازه ای کشید و غلتی زد و به سختی چشماش و باز کرد...

امروز آخر هفته بود و این یعنی کلاسی نداشت.

اروم روی تخت نشست‌ و با بی حوصلگی گوشیش و روشن کرد.

با دیدن پیام هم جین اخمی کرد و به سختی اون و خوند و در آخر انگشتش و روی شکل گوشی زد تا با جین تماس بر قرار کنه!

وقتی از پله ها پایین میرفت جین گوشی و برداشت و شروع کرد به حرف زدن.

•••

جونگکوک و یونگی و نامجون هر سه توی کافه ای مشغول خوردن صبحونه بودن.

جونگکوک خمیازه ای کشید و به دستش تکیه داد.

_حالا مجبور بودین منو صبح به این زودی از توی تختم با پای مصدومم بکشید بیرون؟

یونگی نیشخندی زد!

:وقتی نامجون نمیذاشت من بخوابم چرا باید میذاشتم تو بخوابی؟

نامجون خنده ای کرد و به دور و بر اشاره کرد!

:یااا تا هنوز هوا بهاریه بهتره استفاده کنیم!

جونگکوک لیوان قهوه اش و پایین گذاشت.

_هوای بهاری؟جدا؟

یونگی چشم غره ای به جونگکوک رفت و گفت.

:کوک...بهتره غر زدن و تموم کنی!اگه خودمون دوتا میومدیم باز برای اینکه چرا بهت نگفتیم مخمون و میخوردی!

جونگکوک که دید یونگی راست میگه ادامه نداد و نگاهی به مشتری های آشنایی که وارد کافه شدن کرد!
اون بچه هم اتاقی جدید و رو مخش نبود؟

تهیونگ با دیدن جونگکوک بازوی جین و گرفت و زیر لبی گفت!

+هیونگ!هیونگ!اون عوضی اینجاست!بیا بریم یه جای دیگه!

جین اخمی کرد و با دیدن پسری که موهای گوجه شده ای داشت و مشغول نگاه کردن بهشون بود نیشخندی زد!

:نه نه تهیونگ این کار زشتیه و تو باید بهش سلام بدی!

تهیونگ با شنیدن جواب جین ترسیده به بازوی جین چنگ زد!

+هیونگ!اینکار و نکن!

:بدو ته ته سلام بده!

و با هول دادن تهیونگ سمت جونگکوک خودش هم سمتش رفت!

تهیونگ کمی خم شد و سلامی به جونگکوک داد که خب جونگکوک تازه متوجه شد چند دقیقه اس هستش که به الفای رو به روش زل زده!

_س..سلام!

جونگکوک گفت و نگاهی به جین کرد!

اون امگا دوست پسر هم اتاقیش بود؟

ᴛʀᴜꜱᴛ ᴍᴇ||ᴋᴠWhere stories live. Discover now