وقتی هر دوتاشون پرت شدن روی زمین سریع ناخوداگاه هر دو دست به اسلحه شدن
_چی شد؟
هیونجین با ترس به فلیکس گفت
_یه تک ....تیرانداز اون بالا بود ... اگه.....خودمونو نکشیده بودم داخل الان مخ هر دومون رو زمین بود ...
فلکیس هم از ترسش و استرسی که گرفته بود یکم با داد صحبت میکرد
_حالا ....حالا ..چی..چیکار باید بکنیم
رو به هیونجین کرد و گفت اما دید هیون داره قالب گوشش رو در میاره و داخلش یه هندزفری میذاره یدونه دیگه هم از تو جیبش در اورد و به فلیکس داد
*پ.ن ازینا ....
_اینو فعلا بزار تو گوشت تا ببینم اوضاع چطوره همینجا بمون ...هیونگ ..صدامو داری ؟
هیونجین گفت و در ادامه صحبتش انگار داشت با چانگبین صحبت میکرد چون هم صدای چانگبین و هم صدای هیون توی گوش فلیکس هم پخش میشد
_گروه تو راهه داریم میایم لوکیشن شما ...از هر گونه درگیری خودداری میکنی هیونجین ...فلکیس اگه توام میشنوی جلوی این ادمو بگیر ...صبر کنید تا ما برسیم ...متوجه شدی؟
وقتی بحث تاکتیک و هوش بود هیونجین همیشه حرفی برای گفتن داشت اما اینجور عملیات ها دعوا ها و کارای خشن همیشه به عهده چانگبین بود یجورایی نقش یه فرمانده رو تو عملیات ها داشت ولی همیشه هیونجین گند میزد به نقشه های چانگبین چرا؟..چون بنظر اقا نقشه خودش بهتر بوه همیشه پس راه خودش رو هم میرفته
الان وضعیتشون خیلی بد بود دو نفر تنها توی یه سوله قدیمی گیر افتاده بودن در حالی که بیرون پر از افراد مسلح و حتی تک تیرانداز بود عملا محاصره شده بودن
وقتی که صحبت چانگبین تموم شد هیون رفت سمت دیواره سوله و با چاقویی که دستش بود سعی کرد دیوار رو سوراخ کنه
ازونجا که سوله قدیمی پوسیده و زنگ زده بود فلز دیوار خیلی اروم با خراش های هیون پودر شد و سوراخی که هیون مد نظرش بود پدیدار شد و اون سعی کرد از داخل اون ببینه بیرون چه خبره چون ادم سالم نمیره سرشو از پنجره ببره ببینه چه خبره بعد اونام به یه هد شات اونو بفرستن اون دنیا ...
YOU ARE READING
MEANINGLESS (HYUNLIX)
FanfictionEverything is meaningless SKZ fic کاپل: هیونلیکس ژانر:مافیایی _جنایی_عاشقانه_حقوقی_سد اند خلاصه : لی فلیکس همراه برادر و دوستش در استرالیا در رشته محبوبش مشغول به تحصیل هستن اما در این میان اتفاقاتی رقم میخوره که فلیکس داستان مارو از هدف اصلی زندگی...