_این هان جیسونگه از دوستان خوبمون توی نسل دو وانگا
فلیکس نگاهی به جیسونگ انداخت وقتی وارد بار شده بود اونو دیده بود که داشت نان استاپ برا خودش میرقصید
_اووو...ببین کی بالاخره پیداش شدد...رئیس هوانگ ..افتخار دادین
هیونجین از گوشه چشمش به جیسونگ نگاهی انداخت و پوزخند زد و پکی به سیگار قهوه ایش زد
_خب جناب رئیس امروز چه خبره این دوست جدیدمون کیه؟
جیسونگ نشست بین هیونجین و فلیکس و به فلیکس زل زد
_من فلیکس هستم...عضو جدید؟اینطوری میشه گفت
_اون از افراد جدیده ...میخواستم با تو اشناش کنم
فلیکس گفت و در ادامش هسونجین حرفاش رو تکمیل کرد و ادامه داد
_در واقع اون همون کسیه که دو هفته پیش ....
_همراه تو به سوله اومده بود ...
جیسونگ جمله هیونجین رو کامل کرد
_حقیقتش میخواستم ازتون تشکر کنم ولی حس میکنم خیلی مضحکه پس به یه نوشیدنی دعوتتون میکنم
فلیکس گفت و جیسونگ هم پرو پرو قبول کرد و یه بطری بزگ سفارش داد و خودشو هیونجین مشغول تموم کردنش شدن و در همین حال توی اون سر و صدای بلند بار کلی با هم گپ زدن و صحبت کردن و فلیکس خوب با جیسونگ اشنا شد
_اره خلاصه برای همین اون سر دسته بدبختو چپه کرد ..عا راستی فلیکس شی ...
جیسونگ وقتی جمله اش تموم شد نگاهشو از هیون گرفت و برگشت تا به فلیکس چیزی بگه اما حرفش رو قطع کرد چون فلیکس رو بیهوش دید
هیونجین که یهو ترس برش داشت از روی صندلیش سریع بلند شد و رفت نزدیک تر فلیکس تا چکش کنه میترسید هنوز زخمش خوب نشده باشه اما جیسونگ متوقفش کرد_خوابیده ابله...
هیونجین بعد از جمله جیسونگ نگاهی به فلیکس کرد و با دیدن نفس های منظم و ارومش فهمید که حق با اونه و به خنگی خودش خندید
فلیکس زیاد الکل نخورده بود ولی انگار از همون مقدار کمی هم که خورده بود خوابش برده بود
_خب حالا میخوای چیکارش کنی ؟ بیدارش کنم ؟
جیسونگ گفت و به با انگشت شستش به فلیکس که پشت سرش اروم تو اون سر و صدا خوابیده بود گفت
_نه ولش کن بزار یکم بخوابه ...میخواستی یه موضوع دیگه بهم بگی..
هیونجین گفت و رفت روی صندلی اونطرف فلیکس نشست که حواسش بهش باشه
_عاها راستی ..وانگا یه مدیر جدید اورده ...طرف مثل سنگ سفت میمونه ...تا کارای وانگ یه گره ای میخوره این سریع اوکیش میکنه ...خودش که میگه یه دوسالی هست باهاش کار میکرده ولی الان جزو مدیرای اصلیش شده ... سر همون حمله اونروزی هم نزدیک بود مچ منو بگیره برا همین یکم دیر رسیدم سر محل و این جوجه تیر خورد ...
YOU ARE READING
MEANINGLESS (HYUNLIX)
FanfictionEverything is meaningless SKZ fic کاپل: هیونلیکس ژانر:مافیایی _جنایی_عاشقانه_حقوقی_سد اند خلاصه : لی فلیکس همراه برادر و دوستش در استرالیا در رشته محبوبش مشغول به تحصیل هستن اما در این میان اتفاقاتی رقم میخوره که فلیکس داستان مارو از هدف اصلی زندگی...