همه توی اتاق کنار هم جمع بودن و جو سنگین اونجا داشت همه رو خفه میکرد
هم گریه داشتن و هم جرئت نداشتن چیزی بگن
همشون از هیونجین ترسناکی که اونجا از عصبانیت رگای گردن و پیشونیش زده بود بیرون میترسیدن و جرعت نداشتن حتی تپق بزنن
یونگ روی بد چیزی دست گذاشته بود
خط قرمز هیونجین افرادش بودن_برید خونه
هیونجین با صدای تقریبا خفه و خیییلی جدی گفت و بلند شد و خودش رفت و چانگبین هم به دنبالش رفت
و بعد از اینکه اون رفت بقیه نفس حبس شدشون رو بیرون دادن
فلیکس از اون موقعی که اون صحنه ها رو دید کاملا شوکه شده بود
از دیدن کشته شدن ، از دیدن رفتار یونگ ، از دیدن همچین ادمایی که مثل مورچه ادما رو میکشن
حتی بعد از اینکه هیون رفت فلیکس همچنان به میز زل زده بود و تمام خاطرات و اون هفته ای که با سونوو گذرونده بود از جلوی چشماش رد میشد که کاملا ناخوداگاه اشکی از چشماش سرازیر شد
بعد از گذشت چند ساعت یکم که بقیه داشتن به خودشون میومدن یونگ هونگ جونگی که کاملا خورد شده بود رو برگردوند پیششون
اون بدبخت که مرگ رفیقش رو جلو چشمش دیده بود از شوک نمیتونست حتی حرف بزنه داشت خودش رو از درون میخورد
اگه پیش من نبود اینطور نمیشد
اگه من بهش شلیک نکرده بودم چیزیش نمیشد
اگه ....
و کلی اگر های دیگر تو ذهنش رژه میرفتن و نمیذاشتن درست فکر کنه
توی اون موقعیت ذهن فلیکس یهو رفت سمت هیونجین
اصلا کجا رفته بود
چرا خبری ازش نبود
یجورایی نگرانش شده بود
اون نسبت به ادمای دورش خیلی حساس بود و براش خیلی مهم بودن این چیزی بود که حتی تو این مدت کمی که پیششون بود براش کااملا به وضوح مشخص بود
نمیدونست حالا که یکی از افرادش رو از دست داده چه کارایی ممکنه از دستش بر بیاد
و الان که تقریبا یه روز گذشته بود و هیونجین هنوز پیداش نشده بود یکم قضیه رو برای فلیکس نگران کننده کرده بود
تلفن فلیکس پشت سر هم زنگ میخورد و فلیکس کمر همت بست تا جواب بده انقدر که بی جون و ناراحت بود حتی نمیخواست دهن باز کنه
به شماره ناشناسی که افتاده بود اهمیت نداد و تماسو وصل کرد_الو؟
_هیونجین کجاست ؟
فرد پشت تلفن با عجله پرسید و منتظر جواب فلیکس موند
_شما؟
_د منم دیگه جیسونگ
_شماره منو از کجا.....
_لنتی بهت میگم هیونجین کجاستت...باید جلوشو بگیریم !....
جیسونگ خیلی عصبی گفت و ساکت شد
فلیکس میتونست صدای نفس های از روی عصبانیت جیسونگ رو بشنوه اما چرا باید جلوی هیون رو میگرفت ؟ مگه میخواست چیکار کنه؟_اون با چانگبین ازینجا رفت ...
_ای وایی زودتر پیداش کنین ...میخواد یه غلطی با قرارگاه وانگا بکنه ....
YOU ARE READING
MEANINGLESS (HYUNLIX)
FanfictionEverything is meaningless SKZ fic کاپل: هیونلیکس ژانر:مافیایی _جنایی_عاشقانه_حقوقی_سد اند خلاصه : لی فلیکس همراه برادر و دوستش در استرالیا در رشته محبوبش مشغول به تحصیل هستن اما در این میان اتفاقاتی رقم میخوره که فلیکس داستان مارو از هدف اصلی زندگی...