PART 9

658 121 33
                                    

_تو ساز میزنی؟؟....

هیونجین سرشو انداخت پایین یکی اروم زد تو سر خودش
چطور انقدر زود لو رفته بود؟
فلیکس مثل بچه های فوضول داشت زندگی و راز های هیونجین رو کند و کاو میکرد و این کار به شکل عجیبی براش راحت بود چون به شدت ادم ریسک پذیر و شجاعی بود الانم که تیر خورده بود به خاطر هیون میخواست نهایت سو استفاده رو بکنه
اروم تو اتاق مشکی رنگ قدم برمیداشت از کنار پیانو رد شد و دستی رو کلاویه هاش کشید و نشست پشتش و خیلی اروم شروع کرد به نواختن سالها بود پیانو نزده بود چون هیونگش به دلایلی یکم از صدای پیانو خالی میترسید اونم پجبور شد کنار بذاره اما الان که داشت مینواخت حس خیلی خوبی داشت
از اونطرفم هیونجین با لبخندی گوشه لبش به پیانو زدن فلیکس نگاه میکرد نمیدونست اون دستا و انگشتای کوچولو چطور دارن انقدر قشنگ روی کلاویه ها میرقصن
بعد از مدت کوتاهی فلیکس اخرین نت رو زد و دست برداشت

_اهههه...اخیشش ...

فلیکس گفت اما یهو نگاهش به هیونجینی افتاد که تو چهار چوب در وایساده بود بهش زل زده بود

_ای وای ببخشید...این دیگه زیادی بود ...جسارت کردم دیگه شرمنده ...اخه اینجا رو دیدم یهو ذوق زده شدم

_مهم نیست ...

هیونجین خیلی مختصر ومفید گفت و فلیکسم لبخند دندون نمایی زد و به نگاه دیگه به پیانو کرد و بستش یکم نگاهشو اون دور و بر چرخوند به میز کنارش رسید روی میز یه قاب عکس اینه ای با عکسی نسبتا قدیمی دید
عکس رو اورد بالا و یکمی بهش از نزدیک نگاه کرد که سه تا بچه کوچیک بود یکیشون لب هایی به شباهت لب های رئیسش داشت از حدسیاتش مطمئن نبود  میخواست با دقت بیشتری به عکس نگاه کنه که قاب عکس توسط هیونجین از تو دستش کشیده شد

_بنظرم بیا یه نوشیدنی بخور

هیونجین همونطور که قاب عکس رو بر عکس روی میز میذاشت برای عوض کردن موضوع با ناراحتی گفت و فلیکسم با دیدن حالت صورت هیون دست از لجبازی هاش برداشت و پشت سر هیونجین از اتاق رفت بیرون

هیونجین همونطور که قاب عکس رو بر عکس روی میز میذاشت برای عوض کردن موضوع با ناراحتی گفت و فلیکسم با دیدن حالت صورت هیون دست از لجبازی هاش برداشت و پشت سر هیونجین از اتاق رفت بیرون

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پ.ن اتاق رو همچین چیزی در نظر بگیرین

هیونجین از اتاق رفت بیرون و از تو یخچال نوشیدنی برداشت و اورد گذاشت وسط میز و نشست روی مبل
فلیکس هم که تا اونموقع ایستاده بود پهلوش داشت کم کم تیر میکشید به تبعیت از هیون نشست
هیونجین بطری نسبتا بزرگ ویسکی رو رو برداشت و برای خودش تو لیوان یخ دار ریخت اما یه پاکت اب هلو گذاشت جلوی فلیکس که با تعجب فلیکس مواجه شد

MEANINGLESS (HYUNLIX)Where stories live. Discover now