_اون میترسه مثل اون بشه...
چانگبین هم با سر تاییدش کرد
عالی شد
حالا بیشتر نگران شد
حالا نگاه توی چشمای هیون رو وقتی با جین تک حرف میزد میفهمید
_فقط باید بزاری این بگذره...چون واقعا کار دیگه ای در این حالتش نمیشه کرد...
_اما...
_سعی کن باهاش کنار بیای بچه...چندین بار پیش میاد این حالت براش اما دوباره برمیگرده...
چانگبین گفت اما حرفاش فلیکس رو کمی به فکر فرو برد و کمی حافظه اشو زیر و رو کرد
زمان هایی به خاطرش میومد که اون نگاه عجیب و سرد رو توی چشماش میدید
وقتی که چان دنبالشون میکرد
وقتی که اون پسر با موتور تعقیبشون میکرد
وقتی که جین تک رو اونطوری لت و پار کرد
وقتی که با جیک بحث کرد
کلافه دستی تو موهاش کشید و از جاش بلند شد
هیستریکی شد و یک جا بند نمیشد
_ولی ایندفعه فرق میکنه...این...حس میکنم...حس میکنم این حالت زیاد داره براش پیش میاد
فلیکس با نگرانی گفت و چانگبین اخمی بین ابروهاش نشست
_ادامه بده
چانگبین دستوری گفت و فلیکس هم منظورشو گرفت
_یکم پیش که بیرون بودیم کسی مارو تعقیب میکرد...اون..جوری بهش خیره شده بود انگار...انگار...نمیدونم...یه نگاه عجیب و سردی داره ....یا...یا دیروز که با اون جین تک دعوا کرد خودت دیدی چطور شده بود...یهو ریخت بهم...یا حتی امروز طوری با جیک حرف میزد که من حس میکردم...
_ینی میگی این حالتا عادی نیست؟
چانگبین حرف فلیکسو قطع کرد و پرسید
_نهه...نه چانگبین عادی نیست...
_ولی اون یه ادم کله گنده اس...باید اینطوری رفتار کنه...
منطقی بود
اینکه رفتار هیونجین رو بر این بنا بدونن کاملا منطقی بود
_عادی بود اما تا قبل از اینکه این قضیه رو بدونم...الان...این وضعیتش اصلا عادی نیست...ممکنه تو بهران شخصیتی گیر کنه ممکنه...
_ایزی بچه ...آروم باش...
_نمیتونم هیونگ...نمیتونم تو دیروز ندیدییش...تو ندیدی چقدر دیروز ترسیده بود...ندیدی چطور میلرزید...اینا از ترومای بچگیشه...بخشی ازش اون چیزی توی وجودشه رو قبول میکنه اما بخش دیگه اش بخاطر کار هایی که مامانش کرده ازون بخش وحشت داره....
YOU ARE READING
MEANINGLESS (HYUNLIX)
FanfictionEverything is meaningless SKZ fic کاپل: هیونلیکس ژانر:مافیایی _جنایی_عاشقانه_حقوقی_سد اند خلاصه : لی فلیکس همراه برادر و دوستش در استرالیا در رشته محبوبش مشغول به تحصیل هستن اما در این میان اتفاقاتی رقم میخوره که فلیکس داستان مارو از هدف اصلی زندگی...