دو به دو سوار ماشین شدن و حرکت کردن بدبختانه مقصدشون یکی از بزرگترین کازینو های شخصی دال فیس بود که خیلی با محلشون فاصله داشت
حدود ۱ ساعت توی راه بودن چانگبین با خستگی رانندگی میکرد و با هونگ جونگ بحث میکرد سر اینکه باید شیفتی پشت فرمون بشینن و هیونجین فلیکس روی صندلی های عقب با بیتشرین فاصله ای که میتونستن از هم بگیرن نشسته بودن و هر دو به بیرون از پنجره به چراغایی که سئول رو روشن میکرد نگاه میکردن
هیونجین هر از چند گاهی نیم نگاهی به فلیکس مینداخت و اونو در حالتی میدید که از خواب هر لحظه چشماش میرفت اما وقتی سرش شل میشد از خواب میپرید و یه لبخندی میزد و یکی میزد تو صورتش که بیدار بمونه اما بیشتر از دو دقیقه دووم نمیاورد و دوباره خوابش میبرد
تو لحظه ای که سر فلیکس داشت از خواب میوفتاد هیونجین خیلی اروم اول با دستش سرش رو نگه داشت اما دید نمیتونه تا اخر مسیر توی همین حالت بمونه و اروم بدنشو خم کرد و سر فلیکس رو روی پاهاش گذاشت
فلیکس خیلی ناگهانی یهو یه تکونی خورد که جاش رو برای خودش راحت تر کنه هیونجینم یه لبخندی زد و دستشو به موهاش که دیگه از بلوندی به سفیدی میزد کشید اما یه لحظه تصویر موقعی که داشتن فلیکس رو از عمارت دال فیس میاوردن اومد جلوی چشمش اون موقع هم توی همین پوزیشن اونو خوابونده بود روی پاهاش اما با این تفاوت که اون موقع صورت و بدن هیون پر از خون بود پس هیونجین سریع نگاهشو از فلیکس گرفت و دوباره به چراغای بزرگراه زل زد اما همچنان دست راستش موهای نازکش رو نوازش میکرد و کم کم خودش خوابش برد
مدتی از خوابیدن فلیکس نمیگذشت که هونگ جونگ گوشه چشمش به فلیکس افتاد که در اون پوزیشن روی پای هیون خوابش برده بود یه لحظه اول تعجب کرد اما ذوقی زیادی هم سراغش اومد
همونطور که با ذوق به اون دونفر نگاه میکرد با دستش تند تند به چانگبین میزد_هاااا مریضضض....
چانگبین عصبی گفت و به هونگجونگ نگاه کرد
هونگ جونگ به عقب اشره کرد و چانگبین از توی ایینه عقب رو نگاه کرد چیزی که میدید رو باور نمیکرد
هیونجین ....
گذاشته یکی بهش نزدکی بشه؟....
نزدیک که هیچی ...
رو پاش بخوابه....
تازه اونم سرشو نوازش کنه؟
نه این اصلا برای چانگبین قابل هضم نبود
YOU ARE READING
MEANINGLESS (HYUNLIX)
FanfictionEverything is meaningless SKZ fic کاپل: هیونلیکس ژانر:مافیایی _جنایی_عاشقانه_حقوقی_سد اند خلاصه : لی فلیکس همراه برادر و دوستش در استرالیا در رشته محبوبش مشغول به تحصیل هستن اما در این میان اتفاقاتی رقم میخوره که فلیکس داستان مارو از هدف اصلی زندگی...