Part 23.

363 89 20
                                    

_اما پروازش سقوط کرد...

همزمان با لحن آروم چانگبین اولین قطره ی اشک از چشم‌های دنیل روی گونه اش افتاد.
دست چانگبین که روی شونه ای دنیل نشست، از حالت تکیه به شیشه در اومد صاف نشست و اشکش رو پاک کرد.

_هر دوی ما یه نقطه مشترک داریم، کسی که دوست داشتیم رو بخاطر سقوط از دست دادیم.

_ولی تو هیچوقت خانواده ات رو مجبور نکردی.

چانگبین نمیدونست چی بگه، به ناچار سکوت کرد تا وقتی به خونه رسیدن. در رو باز کرد و اول خودش و بعد دنیل وارد شدن.
خوبه به هم ریخته و نامرتب بود.

_ببخشید اینجا به هم ریخته‌اس، قهوه میخوری؟
دنیل نگاهی به اطراف کرد و گفت:
_بدم نمیاد، اتاق کریس کدومه؟

_اون که درش مشکیه.

_همه ی درهای این خونه مشکیه چانگبین!

قبل از اینکه چانگبین جوابی بده صدای کریس شنیده شد:
_و روی تمام این در ها نوشته ورود غریبه ها ممنوع!

دنیل خندید.
_من که دیگه غریبه حساب نمیشم.

کریس توجهی نکرد، نگاهی به فضای به هم ریخته ی خونه انداخت.
_تو این کثافت میخوابیدی؟ خب یکم خونه رو جمع میکردی.

چانگبین با دو ماگ قهوه از اشپزخونه بیرون اومد، یکی رو به کریس و دیگری رو به دنیل داد و گفت:
_من اینجا نخوابیدم.

_پس کجا میرفتی؟

دنیل ابرایی بالا انداخت.
_پیش من!

کریس خندید.
_نکنه روش کراشی بین؟

_مسخره!

قبل از اینکه فرصت ادامه دادن بحث بینشون رو میدا کنن تلفن کریس زنگ خورد، با دیدن فرد تماس گیرنده اَبرو هاش رو در هم کشید و تلفن رو پرت کرد سمت چانگبین.
چانگبین متعجب گفت:
_الیوره...

_بالاخره فرصت شد یه چیزی از مرد منفور خاطراتت ببینم چانگبین، جواب نمیدی؟

_چرا من؟ خود کریس باید جواب بده!

کریس گفت:
_من نمیتونم.

_تا کی میتونی فرار کریس؟

_تا هروقتی که بتونم!

دنیل که دید جو بینشون داره متشنج میشه جلو ایستاد.
_خیلی‌خب، اروم باشید. جواب بده چانگببن.

چانگبین اب دهنش رو قورت داد، تماس رو وصل کرد و روی اسپیکر گذاشت.
صدای زجر دهنده ی الیور توی سالن پیچید.
_پسرم؟

کریس با شنیدن لفظ پسرم چشمهاش رو بست، دندون هاش رو روی هم فشار داد و دستش رو جوری مشت کرد که دنیل ترسید!

_تو اینجا بچه ای نداری مردک حروم زاده!

الیور مکث کرد و ثانیه ای بعد جواب داد
_قرار نبود جای خودش سگ وفادارشو بفرسته.

𝐴𝑁𝐻𝐸𝐷𝑂𝑁𝐼𝐴 , {𝐶𝒉𝑎𝑛𝑔𝑙𝑖𝑥 \ 𝐶𝒉𝑎𝑛𝒉𝑜}حيث تعيش القصص. اكتشف الآن