part 28.

355 84 39
                                    

چانگبین و دنیل از اتاق هیونجین بیرون اومدن و به سمت اورژانس حرکت کردن.
_خیلی ریلکس نگفت هک کردم؟ نکنه واقعا یه خلافکار بزرگه که بهمون دروغ گفته؟

_تو واقعا مشکل اعتماد داری چانگبین فقط موندم چجوری به من اعتماد کردی! وقتی فلیکس راجع بهش گفت و من حدود یکی دو ساعت نبودم بخاطر این بود که رفتم زندان و اطلاعاتش رو از رئیس زندان گرفتم چون رو روند پرونده تاثیر داشت.
این بیچاره مخ آی تی بوده و تو همین رشته ی دانشگاهی تحصیل میکرده اما سر همون جریان مریضی مادرش و کم آوردن پول انصراف میده!

_اوه...

_میخوای تنها کسی که اونجا حواسش به فلیکس هست رو هم حذف کنی؟

_درکم کن دنیل...

_تنها ادمی که از این مردابی که ساختین تونسته سالم در بیاد مینهوئه اونم جای اسیب روحی اسیب جسمی دید! متوجه هستی چجوری همتون از ورژن سالمی که داشتید فاصله گرفتید؟
اصلا یادته قبل از این جریانات چجوری زندگی میکردید؟ من مطمئنم اگه همین الان برید پیش یه روانپزشک یا روانشناس انواع اختلالات رو تو وجودتون میبینه، کاملا مش-..

قبل از اینکه حرفش رو ادامه بده مینهو حالا از داروخونه بیرون اومده بود و کنار ورودی اورژانس ایستاده بود صحبتش رو قطع کرد.
_میخوای سه تاش رو بهت بگم؟

دنیل مشتاق گفت:
_البته!

_چانگبین اضطراب داره، اگه دقت کنی مواقعی که نشسته تند تند پاش رو تکون میده و هر وقت ایستاده رو زمین ضرب میگیره علاوه بر این دچار یه تله ی شخصیتی به اسم رهاشدگیه؛
بیشتر از توجه و زمانی که از بقیه دریافت میکنه براشون وقت و انرژی میذاره، اعتماد و حرف زدن از خودش براش سخته، به کمتر از لیاقتش قانعه و کلی دلیل دیگه براش هست!
یکی دیگه؟
چانگبین دچار سندرم ایمپاستره، یعنی چی؟ یعنی خود ویرانگری! اون اصلا استراحت نمیکنه تا زمانی که حس کنه همه ی کارهاش تموم شدن، از فرصت های جدید پا پس میکشه چون به شدت احساس ترس داره،
هیچوقت به وظیفه های جدیدی که بقیه براش تعیین میکنن نه نمیگه حتی اگه تحت فشار باشه!
این تنها سه تا از اختلالاتیه که بدون صحبت ها و جلسات مفهومی و از حرکاتش تونستم متوجهش بشم!

دنیل با دهن باز تک دستی زد.
_پسر...مطبت کجاست؟

_انتظار نداری که ادرسش رو بهت بدم؟

دنیل خندید.
_چرااا؟

_تو با هوشت اعصاب منو خرد میکنی از دستت مریض میشم!

_دوست پسرت خوب روت تاثیر گذاشته‌ها، حالا بهم میگی اعصاب خردکن؟

_عموما ادمای باهوش برای روانشناس ها اعصاب خردکنن، چون انگار از قبل پیش بینی کردن قراره چی بشه و نمیذارن دکتر کار خودش رو بکنه!

_میگم دکترجون، دورت همش مریض ریخته چرا کاری نمیکنی؟

مینهو اخم هاش رو در هم کرد.
_یکیش این ادم لالیه که بغل دستته، با اینکه جلوش فقط سه تا از مشکلاتش رو گفتم حتی دهن باز نکرد تکذیب کنه چه برسه به اینکه بگه بیا منو درمان کن! بهشم که بگم میذاره میره یه جا تا مدت ها جلو چشمم نمیاد؛
یکی دیگش اون گرگ وحشیه که هزاربار تاحالا تلاش کردم ولی نهایتا جعبه قرص هارو تو سطل اشغال دیدم الانم که مثل بچها قهر کرد رفت!

پلاستیک کوچیکی که دستش بود رو بالا اورد.
_دوباره خریدم یه تلاشی بکنم...

دنیل شونه ی مینهو رو کمی فشار داد.
_موفق باشی!

مینهو نگاه حرصی ای به چانگبین انداخت.
_یه چیزی بگو حداقل بفهمم لال نیستی!

چانگبین بی صدا وارد سالن اورژانس شد.
_دارم زیر فشار درست کردن بقیه له میشم دنیل، همه ی روح ها گندیده و فاسد شدن...

_فقط یکم دیگه، یکم دیگه تمومه.

_قلب اسیب دیده پیوند میخوره اما جای بخیه هاش هیچوقت از بین نمیره.

_برای کریس، مشتاقم تحلیل هات رو بدونم.

_کریس قبل از این اتفاقات دچار افسردگی حاد بود، منزوی و حساس. خوابش مختل شده بود و به زور حتی حرف میزد! اون مدتی که میومد مطلبم و مثل یه پسر خوب روند درمانیش رو طی میکرد کاملا خوب شده بود،
حتی من تونستم اون رو از یه درونگرای بالای نود درصد به یه برونگرا با انرژی متوسط برسونم اما از وقتی این اتفاقات شروع شد ک رابطه امون خراب شد دوباره همه چیز به هم ریخت. پرخاشگر شد،
بی‌خوابی هاش برگشت جدا از اون فوق العاده عصبی شده بود! اما نسبت به علائم کلی ای که داره تشخیص من اختلال دو قطبی‌ئه. جدیدا فکرمیکنم افکار خودکشی ممکنه داشته باشه و مهم ترین چیزی که متوجهش شدم اینه که داره به خودش اسیب میزنه، روی دستاش جای زخمه و کنار ناخون هاش اکثرا خون افتاده که نشونه از اضطراب بالاش هم هست...

_من درکت میکنم مینهو، از این به بعد فقط حواست درمان کریس و ترمیم رابطه‌اتون باشه، درسته اون باعث درصد زیادی از مشکلات شده اما جدا از اینها اون خودش هم قربانیه!

_تکلیف فلیکس چی میشه؟ دارم میمیرم از نگرانی دنیل!

دنیل اب دهنش رو قورت داد.
_گفتم فقط رو خودت و کریس تمرکز کن، چانگبین و فلیکس رو بسپار به من.

_برنامه‌ات چیه؟

_باید مدارک و شناسنامه اصلی فلیکس رو ببرم دادگاه و یه شکایتنامه علیه الیور تنظیم کنم و برای جلسات دادگاه اماده بشم. اگه جلسات خوب پیش بره و بتونم جعل مدارک رو بندازم گردنش و طبق اعترافات فلیکس فیلم دوربین مدار بسته ی اون فروشگاهی که ازش کیک خریده رو پیدا کنم خیلی راحت تبرئه میشه

_زود تر تا کسی پاکش نکرده برو پیدا کن

_الکی که نمیشه، باید از دادگاه نامه بگیرم چون غیرقانونیه!

_اینطور که میگی فکرنکنم ازاد کردن فلیکس خیلی سخت باشه

__مخصوصا الان که معلوم شد کسی قصد جون فلیکس رو کرده مشخصه که یه چیزی مشکوکه فقط امیدوارم نندازن گردن یکی از زندانیای دیگه!

_خیلی نگرانم، همش فکرمیکنم قراره یه اتفاق جدید بیوفته.

_ همتون بدبین شدین! خودتو اذیت نکن همه چیز خوب پیش میره. فعلا برو اون بی اعصابو پیدا کن!

_فعلا.

𝐴𝑁𝐻𝐸𝐷𝑂𝑁𝐼𝐴 , {𝐶𝒉𝑎𝑛𝑔𝑙𝑖𝑥 \ 𝐶𝒉𝑎𝑛𝒉𝑜}حيث تعيش القصص. اكتشف الآن