Part 1

3.4K 340 186
                                    

هاای گایز امیدوارم حالتون خوبه باشه.
راستش این داستان یه مینی فیکشن هست که از قبل نوشته بودم و قصد آپش رو نداشتم.
ولی الان فکر کردم اگر براتون آپ کنم ممکنه دوسش داشته باشین و سرگرمی ای براتون باشه.
فعلا پارت اول رو براتون آپ میکنم ، اگه کامنت ها و vote ها بالا باشه ، هر هفته یک پارت براتون میزارم.
بووووووس محکم به لپ های خوشگلتون😘❤
آی لاو یو گاااایز💚💛

Writer :

یکی از بزرگترین آرزوهاش رفتن به کشور پهناور چین بود.
از بچگی آوازه ی این کشور قدرتمند رو خیلی شنیده بود ؛ آتش بازی هاش ، جشن های معروفش ، غذای های بی نظیرش.
اما از همه مهمتر آوازه و شهرت شاهزاده چینی بود.
آن مرد با قدرت خود کنترل تمام کشورهای اطراف رو بدست گرفته بود و کشورش رو آن قدر نیرومند کرده بود که اکثر شاهزاده ها به باهوشی و قدرتمندی او غبطه می خوردند
بالاخره روزش رسیده بود تا به آنجا برود ولی نه به عنوان یه فرد معمولی بلکه به عنوان شاهزاده هان جیسونگ ؛ فرزند دوم پادشاه کره.
پدرش همیشه با او مشکل داشت و او رو در همه حال کوچک می شمرد و دل شاهزاده زیبا رو می شکوند اما حالا میخواست فرصتی به او بدهد تا در این ماموریت مهم او رو بسنجد.
در واقع انجام این ماموریت برای خود پادشاه و برادر بزرگتر جیسونگ بسیار سخت بود.
او ماموریت داشت تا تمام تحریم های سلاحی توسط چینی ها رو لغو کند اما اینکار برای او راحت بود؟
نه او تا به حال ، معامله کوچکی رو انجام نداده چه برسد به همچین درخواستی از چینی ها.

.

او همراه با چندی از وزیران دربار و ملازم هایش به عنوان نماینده ی کشور کوچک کره برای تولد شاهزاده ی چین آماده شدند.
پادشاه و ولیعهد کره جلو اومدند و روبه روی این کاروان ایستادند.
پادشاه نگاهی به چهره معصوم پسرش انداخت و آهی کشید و لب زد

پادشاه : اگر دختر بودی ، منفعت بیشتری برای کشور داشتی

جمله پادشاه غمی در قلب کوچک شاهزاده هان به وجود آورد.
حرفی نزد و فقط احترامی گذاشت.
ولیعهد بعد از پادشاه با نوچ نوچ کردن خطاب به برادر کوچکش لب زد

ولیعهد : حق با پادشاهه ، اگر تو دختر بودی میتونستیم تو رو به عنوان نامزد برای شاهزاده چینی بفرستیم و پیشنهاد صلح بدیم

بغض شاهزاده هان بیشتر شد و حلقه براقی از اشک درون چشمان مشکی رنگ او حاصل شد.
پادشاه اخمی به ابروهایش داد و خطاب به این کاروان دستور داد تا به طرف چین حرکت کنند.

.
.

بالاخره بعد از یک ماه سفر ، به کشور چین رسیدند.
کاروان های بسیاری از کشورهای مختلف ، برای تولد شاهزاده چینی اومده بودند.
بیشتر کاروان ها شاهزاده خانم هایی بودند که قرار بود برای شاهزاده چینی ، دلبری کنند تا شاید آن شاهزاده مغرور چینی نگاهی به آنها بیندازد و یکی رو به همسری برگزیند.

My Dear Prince °minsung°Where stories live. Discover now