Writer :
جیسونگ : شاهزاده لی ، من.....من هم به شما علاقه مندم
مینهو : چ.....چی؟!!!!باورش نمیشد.
سخنی که از زبان شاهزاده هان گفته شده بود رو نمیتونست باور کنه.
یعنی شاهزاده عزیزش واقعا به او علاقمند شده؟
اما چطوری؟
چه زمانی؟
انقدر ذوق زده بود که نمیتونست به درستی فکر کنه و کلماتی رو به زبان بیاره.
بی اراده گوشه لب هاش بالا رفت و لبخند پهنی بر روی لب هاش نشست.
این خنده شاهزاده هان رو بیشتر از قبل خجالت زده کرد.
شاهزاده لی کمی جلوتر رفت و در فاصله کمی از چهره معشوق زیبایش لب زدمینهو : از چه زمانی این حس رو بهم پیدا کردی؟
شاهزاده هان نگاهش رو به چشمان پر ذوق و شوق مرد مقابلش داد و با صدای زیبا و دلبری لب زد
جیسونگ : از اولین بوسه مون
ضربان قلب شاهزاده لی شدت گرفت.
اولین بوسه؟!
شاهزاده عزیزش از اولین بوسه به او دل بسته بود؟
اصلا باورش نمیشد.
چطور ممکن بود؟؟
شاهزاده هان که زمان اولین بوسه ، اشک می ریخت و تقلا میکرد.
نگاهش رو جدی به شاهزاده عزیزش داد و لب زدمینهو : چطور ممکنه در اولین بوسه مون بهم علاقه مند شده باشی؟ تو اون روز به شدت اشک می ریختی و مدام تقلا می کردی
جیسونگ : درسته ، اولش خیلی ترسیده بودم چون من تاحالا بوسه ای رو با مردی تجربه نکرده بودم اما زمانی که به اقامتگاهم برگشتم ، لرزی ته دلم افتاد و کم کم از مورد توجه بودن و عشقی که بهم میدادی ، لذت می بردم.
به همین دلیل احساس کردم که بهت دلبستم و خب واقعا دل بسته بودم چون زمانی که اومدم به اقامتگاهت و تو رو با اون بانو دیدم ، نتونستم تحمل کنم برای همین سریع به اقامتگاهم برگشتممینهو : فقط برگشتی؟؟ من شنیدم گریه هم کردی
جیسونگ : ن....نه ، گریه؟!!! مگه من بچه ام که گریه کنم؟ نه گریه نکردم
نیشخندی روی لب های مینهو نشست و با بدجنسی لب زد
مینهو : خب حالا ما فرض میکنیم که تو گریه نکردی که در واقع کردی و.......
اخمی بین ابروهای شاهزاده هان نشست و اجازه نداد تا شاهزاده لی ادامه حرفش رو به زبان بیاره و سریع لب زد
جیسونگ : گفتم گریه نکردم
مینهو : باشه منم گفتم فرض میکنیم نکردی
جیسونگ : چرا آزارم میدی؟ فرض چی؟ من واقعا گریه نکردم
مینهو : باشه فرض میکنیم نکردی برای اینکه دلت نشکنهشاهزاده لی خنده ای کرد و به چهره حرص خورده شاهزاده عزیزش خیره شد.
شاهزاده هان لپ هاش رو از حرص باد کرد و با مشت ضربه ای روی سینه پهن و قوی آن مرد نشوند و با صدای نازی لب زدجیسونگ : آره کردم...خیلی هم گریه کردم.
خب حرصم اومد ، حسادت کردم.
دلم نمیخواد به غیر از من با کسی بخندی.
آخه ...... آخه دوستت دارم و میخوام فقط به من توجه کنی.
BINABASA MO ANG
My Dear Prince °minsung°
Fanfictionکاپل : Minsung ژانر : Romance _ Dram _ Smut🔞 _ Historical روزهای آپ : سه شنبه ها