Part 3

1.1K 249 117
                                    

های گایز امیدوارم حالتون خوب باشه.
اینم پارت جدید😍

Writer :

مینهو : اگه اینطوره پس فکر کنم بتونم خواسته ام رو برای شما مطرح کنم
جیسونگ : خواسته؟!!....چه خواسته ای؟!!!!!
مینهو : شاهزاده هان ، من میخوام شما رو در این شب آروم و زیبا خواستگاری کنم

چشمان شاهزاده هان از شدت تعجب گرد شد و با لکنت لب زد

جیسونگ : چ...چ...چی؟!!!!!

چندبار پشت سرهم پلک زد.
جمله ای که شنیده بود برایش باور نکردنی بود.
شاهزاده چینی او رو خواستگاری کرده بود؟
مگه میشه؟؟
مگه امکان داره؟
نفس هاش به طور عجیبی نامنظم شده بودند و دستان سفیدش به لرزش افتاده بود.
کلافه و ترسیده از این درخواست ناگهانی لب زد

جیسونگ : عالیجناب ، من.....من منظور شما رو متوجه نمیشم ، شما دارید منو خواستگاری می کنید؟

شاهزاده چینی چشمان گیرا و قهوه ای اش رو به چشمان ترسیده شاهزاده کره ای دوخت و لب زد

مینهو : درسته ، من دارم شما رو خواستگاری میکنم و منتطر جواب شما هستم.

شاهزاده کره ای بی درنگ از روی صندلی بلند شد و حلقه اشکی در چشمان زیبایش ظاهر شد و خطاب به شاهزاده چینی لب زد

جیسونگ : شما متوجه هستید دارید چی میگید عالیجناب؟

شاهزاده چینی با غرور و محکم از روی صندلی برخاست و مقابل شاهزاده کره ای ایستاد و لب زد

مینهو : بله ، کاملا متوجه ام
جیسونگ : اوه خدای من باورم نمیشه ، سرورم شما میدونید این درخواست از یک شاهزاده یعنی چی؟

اخمی بین ابروهای شاهزاده چینی نشست و با خشم به جیسونگ نزدیک شد و لب زد

مینهو : تو چطور جرئت می کنی منو کوته بین فرض کنی؟
جیسونگ : عاام سرورم من قصد توهین نداشتم ، فقط....فقط درخواست شما برای من بینهایت سنگینه.

خشم شاهزاده چینی از قبل بیشتر شد و با حرص لب زد

مینهو : چرا باید برات سنگین باشه؟
من همه چیز به تو خواهم داد

آه دردناکی از بین لب های کوچک شاهزاده هان خارج شد و با بغض لب زد

جیسونگ : نمیخوام
مینهو : چی؟
جیسونگ : من چیزی از شما نمیخوام عالیجناب
مینهو : این یعنی تو درخواست منو رد میکنی؟

شاهزاده هان سرش رو پایین انداخت و زمزمه وار جواب داد

جیسونگ : ب...بله

خون درون رگ های شاهزاده چینی به جوش اومد.
شاهزاده کره ای او رو رد کرد؟
چه طور همچین اجازه ای به خودش داده بود؟
فاصله اش رو با شاهزاده کره ای کمتر کرد و با حرص لب زد

My Dear Prince °minsung°Where stories live. Discover now