Part 10

1.4K 198 81
                                    

Writer :

نفس عمیقی کشید و سرش رو درون گردن زیبا و نرم شاهزاده هان فرو برد و دم گوشش با صدای بمی زمزمه کرد

مینهو : شاهزاده هان اجازه نزدیکی میدهند؟

او هول شده بود.
نزدیکی با شاهزاده لی او رو کمی ترسونده بود.
به عنوان یک مرد نزدیکی با مرد دیگه ای کاملا برای او سخت بود.
او هنوز نیاز داشت تا بیشتر فکر کنه پس تصمیم گرفت که آن مرد قدرتمند رو رد کنه.

جیسونگ : نه
مینهو : چ......چی؟!!!!

چشمان شاهزاده لی از شدت تعجب به حالت گرد دراومد.
از روی تن زیبای شاهزاده هان بلند شد و روی تخت نشست.
شاهزاده هان به دنبال او از حالت دراز کش خارج شد و مقابل مرد متعجبش نشست.
چندباری پلک زد و کلافه پرسید

مینهو : چرا؟

شاهزاده هان آهسته گوشه لبش رو گزید و نگاه شرمگینش رو از شاهزاده لی گرفت.
مینهو اخمی به ابروهاش داد و خود رو کمی جلو کشید.
دستش رو بلند کرد و روی گونه شاهزاده هان گذاشت و آهسته لبش رو از حصار دندان هاش بیرون کشید و لب زد

مینهو : عزیزم لطفا حرف بزن ، اینجوری به لب هات آسیب نرسون.

نگاه شاهزاده هان به چشمان شاهزاده لی دوخته شد و با خجالت لب زد.

جیسونگ : سرورم ، من.....من هنوز آمادگی همخوابی با شما رو ندارم.

با جمله ای که از شاهزاده عزیزش شنید ، غمی درون سینه اش نشست.
شاهزاده عزیزش نمیخواد با او نزدیکی کنه.
آه دردناکی از گلوش خارج شد و لب زد

مینهو : چرا؟؟ چطور؟؟
جیسونگ : راستش سرورم ، من .... من کمی میترسم.

چندباری پلک زد و با تعجب به چشمان ترسیده نامزدش خیره شد و در دلش زمزمه کرد.

"حق با اونه.
من هنوز او رو از لحاظ روحی آماده نساختم.
نزدیکی او با من ، برای او خیلی سخته.
من کسی هستم که قراره وارد سوراخ او بشم و او نقش کسی رو داره که باید پذیرای عضو مردونه من باشه و مطمئنا همین موضوع باعث ترس او شده.
من باید اول او رو از لحاظ روحی آماده کنم.
درسته ، من عشق و همدم او هستم و باید بهش آرامش ببخشم تا با نزدیکی با من به آرامش برسه نه این که دچار اضطراب بشه."

آهسته جلو اومد و دستاش رو قاب صورت زیبا و ترسیده شاهزاده عزیزش کرد و بوسه ای روی پیشانی اش نشوند.
سپس دستانش رو دور کمر او پیچید و او رو در آغوش گرفت.
آروم و نوازش وار به کمرش ضربه میزد و او رو درون آغوش خود تاب میداد.
چشمان شاهزاده هان از این عشق و محبت ناگهانی ، برق زد و
سریع دستانش رو دور گردن شاهزاده لی پیچید.
با نوازش های او آرامش رو در وجودش حس کرد و قلبش آرام گرفت.

مینهو : منو ببخش که قبل از اینکه از لحاظ روحی آماده ات کنم ، پیشنهاد همخوابی دادم.
جیسونگ : نه سرورم این حرف رو نزنید ، شما باید منو ببخشید که شما رو رد کردم.

My Dear Prince °minsung°Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang