Part 6

1.1K 225 83
                                    

Writer :

وزیر سانگ : شاهزاده حالتون خوبه؟

جیسونگ نگاه گرفته و غمگینش رو به آن مرد داد و با سرش علامت مثبت نشان داد و چیزی نگفت
ناگهان درهای چوبی اقامتگاهش با شدت به اطراف کوبیده شدند و شاهزاده لی خشمگین وارد اقامتگاهش شد.
سریع همراه وزیرش از روی صندلی ها برخاستند و ترسیده به آن شاهزاده خشمگین نگاه کردند.
مینهو بی درنگ جلو رفت و مقابل او ایستاد.
با دیدن چهره ناز و ناراحت شاهزاده هان کمی دلش لرزید.
بینی و سفیدی چشمان شاهزاده عزیزش بی نهایت سرخ شده بود.
شاهزاده لی با غم و بغض آب دهانش رو قورت داد و چهره عصبی و جدی ای به خود گرفت و با حرص خطاب به شاهزاده هان ، لب زد

مینهو : این کاری که انجام دادی یعنی چی؟؟؟
جیسونگ : متوجه منظورتون نمیشم

پاسخی که به پرسش شاهزاده چینی داد ، او رو نه تنها راضی نکرد بلکه بیشتر و بیشتر عصبانی کرد.
شاهزاده لی با خشم به مچ دست او چنگ زد و او رو با حرص به سمت خود کشید و لب زد

مینهو : متوجه نمیشی؟؟ باشه من متوجه ات می کنم

جعبه دست بند رو روی میز کوبید و شاهزاده هان عزیزش رو به طرف میز هل داد و با خشم لب زد

مینهو : چرا پیش کشی که برات فرستادم رو پس فرستادی ، هااان؟؟

وزیر سانگ اخمی به ابروهاش داد و با صدای بلند و محکمی لب زد

وزیر سانگ : شاهزاده لی هیچ معلوم هست چیکار میکنید؟ چطور شاهزاده یک کشور بزرگ می تونه انقدر بی شرمانه رفتار کنه و در نیمه شب برای شاهزاده مهمان مزاحمت ایجاد کنه؟

نگاه ترسناک شاهزاده چینی به مرد وزیر افتاد و با قدم های آروم و سنگینی به طرفش حرکت کرد و لب زد

مینهو : چی گفتی؟ یک وزیر دون پایه چطور جرئت میکنه ، به من پند بده ، همین حالا گمشو بیرون

نگاه ترسیده جیسونگ روی هردوی آن ها خیره شد.
شاهزاده اش بیش از حد عصبانی بود.
اونقدر خشمگین بود که ممکن بود در یک آن ، آن مرد پیر رو از روی زمین محو کنه.
آروم قدمی به جلو برداشت و خطاب به وزیر سانگ لب زد

جیسونگ : ما رو تنها بذارید جناب وزیر

وزیر با تعجب نگاهش رو به شاهزاده هان داد و لب زد

وزیر سانگ : اما سرورم....
جیسونگ : برو بیرون

وزیر به ناچار و با اطاعت از دستور شاهزاده کشورش ، اقامتگاه او رو ترک کرد.
جیسونگ جلو اومد و مقابل شاهزاده لی ایستاد.
نگاه خسته اش رو به چهره او داد ، چقدر دلش برای چهره زیبای این مرد جذاب تنگ شده بود اما چاره چه بود؟
او نمیتونست مدت زیاد به او نگاه کنه چون شاهزاده لی خشمگین و عصبانی به او نزدیک شد.
چهره ترسناکی به خود گرفت و با حرص لب زد

My Dear Prince °minsung°Where stories live. Discover now