Writer :
تمام مهمانان در محوطه مهمانی حضور داشتند از جمله شاهزاده هان.
همه مهمانان ، منتظر ورود خاندان سلطنتی چین بودند.
جیسونگ خیره به غذاهای متنوع و باشکوهی که صبر او رو محک میزند ، نگاه میکرد.
دلش میخواست تمام آن غذاها رو امتحان کنه و حتی اگه شده مقداری از آن رو برای آخر شب با خود به اقامتگاهش ببره.با ورود خاندان سلطنتی چین به محل مهمانی ، تمامی حضار از جایشان بلند شدند و به نشانه احترام سر تعظیم فرود آوردند.
شاهزاده لی همراه با پادشاه و ملکه بر روی صندلی های سلطنتی شان نشستند و پادشاه خوش آمدی تقدیم به مهمانان گرامی اش گفت و لبخندی زد.پادشاه : خوش آمدید ، لطفا بنشینید
مهمانان با دستور پادشاه بر روی صندلی هایشان نشستند.
نگاه شاهزاده جوان چینی در بین مهمانان گشت میزد تا شاهزاده عزیزش رو در بین آنها پیدا کند.
به محض این که شاهزاده کره ای رو دید ، لبخندی بر روی لب های زیبایش نشست.
او زیباتر از قبل شده بود.
هانبوک ارغوانی رنگی به تن داشت و نشان طلایی رنگی از نماد کشور کره ، روی آن حک شده بود.هر لحظه نگاهش خیره تر از قبل میشد تا اینکه نگاه شاهزاده عزیزش به چشمان خیره و حریص او افتاد.
شاهزاده هان لبخند ملیح و زیبایی تحویل او داد و کمی سرش رو به نشانه احترام خم کرد.
مینهو حتی برای لحظه ای از او چشم برنداشت و جواب احترام او رو با لبخند مردونه ای داد.
با دستور پادشاه همه شروع به پذیرایی از خود کردند.
شاهزاده هان بی درنگ چاپستیک رو از روی میز برداشت و شروع به خوردن کرد.
متین و زیبا غذا رو می بلعید اما خوراکش کم نبود.
آنقدر نسبت به غذاهای خوشمزه و لذیذ چینی پر اشتها شده بود که نمیتونست نگاهش رو به چیزی جز غذاها بدهد.
درحالی که شاهزاده چینی مقدار کمی غذارو به دهان خود وارد میکرد و نگاهش تنها به شاهزاده زیبایی بود که با اصالت و ادب خاصی اما با اشتها غذا میخورد.
لبخندی زد و برای لحظه ای نگاهش رو از او گرفت.
ذهنش درگیر شده بود.
نمیدونست باید چکاری انجام بده.
تقریبا از حس علاقه و وابستگی شدید قلبش به شاهزاده جوان کره ای آگاه شده بود اما باید چکار میکرد؟
گفتن "دوسِت دارم" به او کار درستی بود؟
مقداری آب نوشید و دوباره نگاهش رو به او داد اما با صحنه ای که در جلوی چشمانش رخ داد ، اخم غلیظی بین ابروهاش نشست.
وزیری که همراه شاهزاده هان بود ، چاپستیک رو از دستان او گرفت و روی میز قرار داد.
آن وزیر جسورانه به خود اجازه داد تا برای شاهزاده تکلیف تعیین کند و او از ادامه خوردن غذاهایی که به چشم شاهزاده کره ای لذیذ و کمیاب بودند ، باز داره.
غم معصومانه ای در چهره شاهزاده کره ای پدیدار شد که مانند تیر زهرآلودی به قلب شاهزاده چینی برخورد کرد و او رو از درون سوزاند.
شاهزاده لی سرش رو چرخوند و ملازم و نگهبان وفادارش رو با نگاه فراخواند.
جه سوک نگهبان شاهزاده ، سریع به طرف شاهزاده اومد و ادای احترامی کرد.
شاهزاده لی خطاب به او لب زد
ВЫ ЧИТАЕТЕ
My Dear Prince °minsung°
Фанфикکاپل : Minsung ژانر : Romance _ Dram _ Smut🔞 _ Historical روزهای آپ : سه شنبه ها