Part 18

873 147 78
                                    

Writer :

بعد از اینکه ملکه گفت شاهزاده هان هم باید همراه ولیعهد و آن بانو به اقامتگاه مشترک برود ، مینهو به شدت مخالفت کرد اما مادرش این مخالفت رو برای او بهانه تلقی کرد و او رو برای انجام این عمل اجبار کرد.
و حالا زمان آن فرارسیده بود.
شاهزاده هان همراه شانار ، هردو برهنه بر روی تخت خواب به حالت درازکش دراومده بودند ، با این تفاوت که شانار چشم بندی بر چشم داشت و هیچ چیزی رو نمی تونست مشاهده کند.
ولیعهد ناراحت وارد اتاق شد و نگاهی به همسرش انداخت.
شاهزاده هان آروم و ناز بر روی تخت خوابیده بود و هیچی نمی گفت.
او حتی از انجام این عمل سرباز نزد و همین موضوع بود که قلب ولیعهد رو به آتش می کشید.
آرزو می کرد حداقل کلمه ای بیان کند و مخالفتی نشان دهد اما چنین چیزی رخ نداد.
آه بی صدایی کشید و بعد از برهنه کردن خود بر روی تخت خیز برداشت.
شاهزاده هان با چهره ناز و ملوسی به همسرش خیره شد و آهسته پلک بر هم می گذاشت.
دل شاهزاده لی با دیدن دو تیله مشکی رنگ همسرش لرزید و بی درنگ لب هاش رو به لب های او رساند و مشغول بوسه شد.
بالا و پایین این لب های کوچولو و خوش طعم رو می مکید و آهسته می گزید.
شاهزاده هان اخم ناراحتی به ابروهاش داد و آهسته به بوسه های مردش جواب می داد.
ناراحت بود ، آن هم خیلی زیاد.
واقعا چرا باید همراه همسرش به اینجا می اومد؟
قلبش شکسته بود.
دلش نمیخواست همسرش آب گرم و غلیظ خود رو درون آن بانو بریزد اما چاره ای به جز قبول این موضوع نداشت.
از درون آهی کشید و پاهاش رو بالا آورد و دور کمر مردش پیچید.
ولیعهد بین بوسه لبخندی زد و آهسته لب هاش رو از لب های گرم و نرم همسرش جدا کرد و سر در گردن او فرو برد و آهسته در گوشش لب زد.

مینهو : میدونم خیلی سخته اما سعی کن ناله هات رو خفه کنی عزیزم.
نمیخوام کسی صدای دوست داشتی ات رو بشنوه.

هوم آرومی در گوش همسرش زمزمه کرد و دستاش رو دور گردنش گره زد.
مینهو دستش رو به عضو تحریک شده اش رساند و آن رو آهسته آهسته وارد همسرش کرد.
جیسونگ به خاطر درد ناگهانی ای که به پایین تنه اش رخنه کرد ، چنگی به ملافه تخت زد و لب هاش رو محکم بهم چفت کرد تا کوچکترین صدایی از خود تولید نکند.
قلب مینهو از غم مچاله شد.
او واقعا در حق همسرش ظلم کرده بود و از خودش متنفر بود با این حال سعی می کرد ، او رو آروم کند و لذت زیادی بهش بدهد.
تا انتهای عضو خود رو وارد همسر عزیزش کرد و بوسه ای بر روی پیشانی او گذاشت و زمزمه کرد.

مینهو : آروم باش عزیزم ، تموم شد.

شاهزاده هان دهانش رو یک بار باز کرد و حجم نفسی که آن رو در دهانش حبس کرده بود رو بی صدا بر روی صورت مردش رها کرد.
قفسه سینه اش با قدرت بالا و پایین می شد و قطرات شبنم مانندی از جنس عرق اطراف پیشانی اش ظاهر شد.
مینهو کمی درون او بی حرکت ماند تا همسرش به عضو او عادت کند ، در همین حین مشغول ناز کشیدن شاهزاده عزیزش شد تا کمی به او آرامش دهد.

My Dear Prince °minsung°Where stories live. Discover now