Part 11

1K 184 104
                                    

Writer :

ریتا شاهزاده خانم ژاپنی در اقامتگاه خود قدم میزد و منتظر وزیر مرموز خود بود.
یعنی نقشه شان عملی خواهد شد؟
نیشخند ترسناکی بر روی لب هاش نشست و چند باری پلک زد.
رد شدن توسط شاهزاده لی قلب او رو به شدت رنجونده بود اما به خاطر چی؟
به خاطر جوانی از کشور کوچک و ضعیف کره؟
پوزخندی زد.
حالا نوبت او بود تا تلافی کنه.
کشور او بعد از کشور چین قدرتمند ترین کشور در آن منطقه بود و با ازدواج شاهزاده لی و ریتا ، آن دو کشور میتونستند ؛ قدرتمند و قوی تر بشوند اما این اتفاق رخ نداد.
شاهزاده لی با علاقه مند شدن به شاهزاده کره ای ، همه چیز رو نابود کرد و حالا کشور ژاپن نقشه ای برای قدرتمند شدن چیده بود.
نقشه ای که کشور چین رو به ضعیف ترین کشور دنیا تبدیل میکرد.

"نقشه آنها به قتل رساندن تنها وارث سلطنتی خاندان چین ، شاهزاده لی مینهو بود"

وزیر ژاپنی نیشخند به لب وارد اقامتگاه شاهزاده خانم کشورش شد و سر تعظیمی خطاب به آن بانو خم کرد و لب زد

وزیر ژاپنی : همه چیز آماده اس بانوی من.

گوشه لب بانوی ؛ژاپنی با شنیدن این خبر به آرومی بالا رفت و از روی صندلی چوبی برخاست و خطاب به ندیمه ها لب زد

ریتا : کیمونوی سلطنتی ام رو حاضر کنید.

.
.
.

آهسته پلک های سنگین و خواب آلودش رو تکان داد و چشماش رو باز کرد.
با باز کردن چشماش ، نگاهش به مردی که با چهره ای زیبا و با تنی برهنه ، همراه او زیر یک لحاف خوابیده بود ، افتاد.
لبخند خجلی زد و آهسته چندباری پلک برهم گذاشت و دوباره او رو نگاه کرد.
مردی که حالا نامزد او بود و کنارش خوابیده بود ، آهسته نفس می کشید و بازدم گرمش رو بر صورت جیسونگ می فرستاد.
لبخندی زد و با چشمان تیره رنگش چهره زیبای آن مرد رو برانداز میکرد.
او واقعا زیبا بود و شاهزاده هان به این موضوع به خوبی آگاه بود.
نگاهش کم کم به چهره خوابیده نامزدش خیره شد و دستش رو برای لمس آن صورت زیبا و بی نقص بالا آورد.
آهسته انگشتاش رو روی گونه مردش قرار داد و لبخند بانمکی زد.
دلش می خواست شاهزاده لی رو ببوسه اما از انجام این کار شرم می کرد.
نگاهش رو به چشمان نامزدش داد و با دیدن مژه های بلند او ، قند در دلش آب شد.
از نظرش شاهزاده لی زیباترین انسانی بود که خداوند آسمان ها ، آن رو خلق کرده.
آهسته نگاهش از مژه های شاهزاده چینی گرفته شد و روی لب های زیبا و درشت او متمرکز شد.
به سختی آب دهانش رو قورت داد.
میتونست این کار رو انجام بده؟
یعنی اجازه این کار رو داشت تا مرد قدرتمند چین رو در خواب ببوسه؟
گوشه لبش رو گزید و نگاهش رو با خجالت از لب های مردی که دلش میخواست ، لب هاش رو روی لب های او قرار بده ، گرفت اما طولی نکشید که دوباره به آن لب ها خیره شد.
با خودش عهد بست که فقط یک بوسه به آن لب ها بزنه و سریع از او دور بشه.
چشماش رو درشت کرد و کمی لب هاش رو از هم فاصله داد.
سرش رو جلو برد و آهسته لب هاش رو روی لب های مینهو قرار داد و از ذوق جیغ ریزی از گلوش آزاد شد.
صدای جیغ کوچکی که شاهزاده هان رها کرد به گوش شاهزاده لی رسید و پلک های سنگین او رو تکان داد.
چشماش رو باز کرد و با دیدن شاهزاده شیطونی که درحال بوسیدن او بود ، خنده ریزی در دلش کرد.
شاهزاده هان عهد خود رو شکونده بود و بیش از یک بوسه از مردش دزدیده بود.
مینهو نگاه خیره ای به چشمان بسته او انداخت و کوتاه پلک زد و لب هاش رو از هم فاصله داد و مک عمیقی به لب های شاهزاده عزیزش زد.
چشمان شاهزاده هان با این مک عمیق از شدت تعجب گرد شد و به سرعت خود رو از مردش جدا کرد.
شاهزاده لی نیشخند به لب به او خیره شد.
گونه های شاهزاده هان از شدت خجالت به رنگ خون دراومد و به سرعت خود رو زیر لحاف سفید رنگ پنهان کرد.
شاهزاده لی خنده ای کرد و کمی به او نزدیک شد و لب زد

My Dear Prince °minsung°Where stories live. Discover now