آواز گنجشکها و باد خنکی که از پنجره اتاقش به صورتش اصابت میکرد، هارمونی قشنگی رو ایجاد میکردن، ولی سر درد مانع لذت بردن از این آرامش میشد.
صدای داد و بیداد گوش خراش مادرش، هیونجین رو مجبور به باز کردن چشمهاش کرد.
نگاهی به ساعت انداخت که حدودا ساعت ۹ صبح رو نشون میداد،
پتو رو کنار کشید و با دردی که در سرش ایجاد شده بود از جا بلند شد." چه عجب بالاخره به خودت زحمت دادی بیدار شی! زود حاضر شو دیرت شده"
هیونجین خسته از این داد و بیدادهای اول صبحی کلافه نگاهی به مادرش انداخت و با صدای بمش گفت " باشه مامان، چرا داد میزنی "
خانم هوانگ در حالی که وسایل پسرش رو مرتب میکرد اخمی به روی چهره اش آورد " داد میزنم؟ هرروز خواب میمونی و وضع درسات افتضاح شده! هیچ به فکر درسات هستی؟؟"
هیونجین که حصله ی بحث کردن نداشت نفسش رو با صدا بیرون داد و ترجیح داد سکوت کنه.
همیشه همین بود، صبحها با هیچ چیز دیگه ای جز غرهای مادرش لای چشمهاش رو باز نمیکرد.به سمت دستشویی رفت و تو آینه نگاهی به خودش انداخت، زیر چشماش بخاطر کم خوابی که داشت پف کرده بود، دیشب کلی برای مسابقه ی رقصش تمرین کرده بود و دیر وقت خوابیده بود .
نفسش رو با صدا بیرون فرستاد، شیر آب رو باز کرد و به صورتش آب زد.
بعد از اینکه موهاش رو مرتب کرد از دستشویی خارج شد.
لباساش رو عوض کرد، کیفش رو برداشت و بدون اینکه حتی لقمه ای صبحانه بخوره از خونه زد بیرون.برای هیونجین زندگی تنها تو کلمه " رقص " معنی میشد،
وقتی ۱۵ سالش بود متوجه علاقش به رقص باله شد و شروع به رقصیدن کرد.
خیلیها از جمله خانواده اش بهش میگفتن که این مسیر پیشرفتی نداره و مناسب تو نیست اما...
تنها رقص بود که به زندگی هیونجین معنی میداد و باعث میشد بتونه با حرکات بدنش ذهنش رو خالی کنه.
رقصیدن همه چیز زندگی هیونجین بود و تنها هدفش پیشرفت تو این مسیر، پس به هیچ کدوم از اون چرندیات گوش نمیداد و تنها کار خودش رو میکرد.اون تمام روز و شبش رو صرف رقصیدن میکرد به خصوص جدیدا که مسابقه داشت شب هارو بیدار میموند و
روش کار میکرد تا بتونه بهترین خودش رو به نمایش بزاره و نفر اول شه؛
این تنها خواسته هیونجین از بچگیش تا الان بود .با رسیدن اتوبوس سوارش شد و گوشیش رو روشن کرد که با کوله باری از پیام مواجه شد.
پیام هارو باز کرد .
"کجایی پسر؟"
"چرا نیومدی مدرسه"
"اتفاقی افتاده؟"
"۲ تماس بی پاسخ از مینهو "طبق معمول مینهو، بهترین دوست و نزدیک ترین کس به هیونجین، نگرانش شده بود و نقش پدرهارو برای هیونجین به عهده میگرفت.
YOU ARE READING
Dance With Me •hyunlix •
Fanfictionاسم : با من برقص کاپل ها : هیونلیکس ، مینسونگ ژانر: اسمات ، رمنس ، انگست، مدرسهای، امپرگ آپ: پایان یافته❗ خلاصه: هیونجین تو ۱۵ سالگی متوجه علاقه شدیدش به رقص باله میشه و تصمیم میگیره به دنبال رویاش بره و برای پیشرفت، تو مسابقه شرکت کنه... اما چی...