part14

915 110 14
                                    

بالاخره امروز فرا رسیده بود و هیونجین و فلیکس باید وسایلشون رو جمع میکردن تا برای مسابقه به مسکو برن.

هردوشون کلی استرس و هیجان داشتن و تمام تلاششون رو برای تمرین کردن کرده بودن.

با اینکه وقت کمی داشتن اما فلیکس تمام سعیش رو کرده بود که تو کمترین زمان رقص رو حفظ کنه و هیونجین کمک می‌کرد که حرکات رو به درستی انجام بده.

امشب قرار بود راه بیوفتن و فردا شب مسابقه برگزار می‌شد.
برای همین فلیکس در حال جمع کردن لباس‌هاش بود و به هیونجین گفته که بعد از جمع کردن وسایلش به خونشون بیاد تا شب باهم از اینجا برن به سمت فرودگاه.

هیونجین هم از صبح زود شروع کرده بود لباس‌هاش رو جمع کرده بود و بعد از یه خدافظی خشک و خالی با مامان باباش به سمت خونه‌ی فلیکس راهی شد.

فلیکس با به صدا در اومدن زنگ خونه، دست از جمع کردن برداشت و با استرس به سمت در که مادرش درحال باز کردنش بود رفت.

هیونجین با دیدن مامان فلیکس به سرعت تعظیم طولانی کرد. "سلام"

خانم لی لبخندی زد " خوش اومدی، بیا تو" و کنار رفت تا هیونجین وارد خونه شه.

ممنونمی گفت و وارد شد و با دیدن فلیکس لبخند بزرگی رو صورت خوش فرمش شکل گرفت.

فلیکس هم متقابلا لبخندی زد " خوش اومدی"

خانم لی روبه فلیکس لب زد " شما برید تو اتاق، براتون خوراکی آماده میکنم"

فلیکس سری تکون داد " باشه مامان مرسی" و با هیونجین راهی اتاقش شدن.

هیونجین روبه فلیکس کرد " مامان مهربونی داری"

فلیکس لبخندی زد " خیلی" و به سمت ساکش رفت و شروع کرد به تا کردن لباس‌ها.

هیونجین هم به سمتش رفت " هنوز جمع نکردی؟ میخوای کمکت کنم؟"
فلیکس سری تکون داد " اوکی"

هیونجین به سمت لباس‌هایی که فلیکس انداخته بودشون زمین رفت و یکی یکی شروع کرد تا کردنشون و هردو مشغول جمع کردن بودن...

بعد از گذر حدود چند دقیقه و جمع شدن وسایل، هیونجین لب زد " جیسونگ و مینهو هم قراره بیان؟"

فلیکس شونه‌ای به معنای نمیدونم تکون داد و لب زد " خبر ندارم، چیزی بهم نگفتن"

زمان زیادی بود که فلیکس مشغول ریخت و پاش و مرتب کردن وسایلش بود تا چیزی رو جا نزاره و باعث شده بود گردنش درد بگیره.

آخی زیر لب گفت و دستی به گردن درد گرفته‌ش کشید و کمی ماساژش داد.

هیونجین با متوجه شدن درد گردن فلیکس، به سمتش قدم برداشت و از پشت نزدیکش شد.

لب زد " بزار یکم ماساژش بدم" و بعد از پایین رفتن دست‌های فلیکس، دست‌های گرم و بزرگش رو به سمت گردن سفید فلیکس برد و شروع کرد ماساژ دادنش.
با دست‌های بزرگش اون بدن ریز جسته رو به آرومی ماساژ میداد.

Dance With Me •hyunlix •Onde histórias criam vida. Descubra agora