part 8

1K 153 21
                                    

بعد از تموم شدن کلاس‌هاشون، هیونجین فلیکس رو به کافه‌ای برده بود تا قبل از تمرین رقص کمی حال و هواش عوض بشه. توی مدرسه حس میکرد کمی فکرش مشغوله و احتمال میداد نگرانِ جیسونگه.

فلیکس سرش رو پایین انداخته بود و به فنجون قهوه‌ش زل زده بود و مدام راجب این فکر می‌کرد که الان جیسونگ حالش چطوره؟
دوست داشت بره پیشش و کنارش باشه ولی ترجیح میداد بزاره امروز یکم استراحت کنه.

مطمئن بود که مینهو حواسش به جیسونگ هست و ازش مراقبت میکنه و از این بابت خیالش راحت بود.

" فلیکس؟"

با صدای بم هیونجین از فکر بیرون اومد و نگاهش رو از فنجون قهوه‌اش به چهره هیونجین سوق داد.

هیونجین به چهره گیج و نگران فلیکس نگاه کرد " حالت خوبه؟"

بعد از کمی‌درنگ سری تکون داد " آره خوبم"

گفتنِ خوبم شاید آسون بود، اما چهره‌ی بغ گرفته و چشم‌های تر شده‌ی فلیکس چیزی نبود که از دید هیونجین پنهون بمونه و اون غم رو خیلی خوب میتونست حس کنه.

دست‌های یخ کرده‌‌ش رو گرفت و توی دست‌های گرم و مردونه خودش فشرد. جوری که انگار می‌خواست به فلیکس بفهمونه کنارشه.
لب زد " میدونم نگران دوستتی، ولی سعی کن انقدر بهش فکر نکنی، مهم اینه که جیسونگ الان پیش مینهوعه و حالش خوبه. من مطمئنم مینهو به خوبی از جیسونگ مراقبت میکنه پس جای نگرانی نیست"

فلیکس با حس گرمای دست هیونجین برای لحظه‌ای داغ کرد و ضربان قلبش شروع کرد سریع‌تر شدن. اون گرما آرامشِ عجیبی رو به جونِ فلیکس مینداخت.

کمی هول کرد، ولی سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه و لب زد " واقعا؟ ولی اخه..." با یادآوری دوباره‌ی اون کبودی‌ها، اشک توی چشم‌های درشتش حلقه زد " ب..بدنش..."

دیگه کنترل کردن بغضش غیر ممکن بود، پس اجازه شکستنِ بغضش رو داد و خیلی سریع قطرات اشک، مثل الماسی درخشان از چشم‌های عسلیش سرازیر شدن.

هیونجین سریع از جا بلند شد و به سمت فلیکس رفت و کنارش نشست، اون رو توی آغوش خودش گرفت و با آرامش موهاش رو نوازش و زمزمه کرد" هیش، چیزی نیست، آروم باش"

فلیکس مثل بچه‌‌ها، سریع خودش رو تو بغل هیون مچاله کرد و هق زد، حس میکرد جای جیسونگ خودشه که مورد تجاوز قرار گرفته.
حس میکرد دردی که قلب جیسونگ حس کرده رو خودش هم میتونه حس کنه.
قلبش گرفته بود و تیر میکشید، دیدنِ وضعیت جیسونگ اونم تو اون حالت، انقدر براش سخت بود که نمیتونست جلوی فکر کردن بهش رو بگیره.

درسته هنوز یه هفته نشده بود که با جیسونگ دوست بود، ولی انگار اندازه ده سال میشد که میشناستش.
جیسونگ مظلوم‌تر و بی گناه‌تر از چیزی بود که بخواد آلوده کثافت کاریِ یه حرومزاده بشه.

Dance With Me •hyunlix •Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin