part 9

1.1K 154 27
                                    

با صدای آلارم گوشیش، تکونی خورد و لای چشم‌های پف کرده‌‌ش رو باز کرد.

با بلند کردن سرش، نگاهش سمت مینهو سوق پیدا کرد که به تاج تخت تکیه داده و خوابیده بود.
متعجب چند باری به شونه‌ی مینهو ضربه زد "مینهو"

بعد از چند ثانیه، بالاخره مینهو به بدن خشک شده‌‌ش تکونی داد و چشم‌هاش رو باز کرد.
حلقه‌ی دست‌هاش دور جیسونگ رو باز کرد و بالاخره به جیسونگ اجازه داد تا از جا بلند شه.
دستی به گردنش که گرفته بود زد و کمی ماساژش داد.

جیسونگ روبه مینهو کرد "چرا اینجوری خوابیدی بدن درد میگیری" و بلافاصله با نگرانی پرسید " رو کاناپه اذیت شدی اومدی اینجا؟"

مینهو آروم تکیه‌‌ش رو از تاج تخت گرفت و بلند شد " نه، داشتی کابوس میدیدی منم اومدم پیشت که نفهمیدم کی خوابم برد"

با تعجب پرسید " کابوس میدیدم؟"

یعنی تمام شب مینهو برای آروم کردنش بغلش کرده بود؟؟
مینهو اوهومی گفت و از خواست از جا بلند شه که گردنش تیر خفیفی کشید و مجبورش کرد از حرکت بایسته.

جیسونگ با دیدن چهره تو هم رفته مینهو دستش رو گرفت و روی تخت نشوندش" بزار یکم ماساژش بدم باز شه"

مینهو از جا بلند شد " نه نیازی نیست، دوش آب گرم بگیرم خوب میشه" و به سمت حموم رفت.

جیسونگ هم از جا بلند شد " پس زود بیا که صبحونه بخوریم بریم مدرسه"

روبه جیسونگ کرد" مدرسه؟؟"

" آره "

اخمی به روی چهره‌اش آورد و لب زد "فعلا مدرسه نرو"

جیسونگ متعجب روبه مینهو کرد "چرا؟! اینجوری..."

نفسش رو با صدا بیرون داد و حرف جیسونگ رو قطع کرد"دو روز دیگه بمون خونه، نمیخوام اتفاق دیگه‌ای برات بیوفته. درضمن بدنت هم هنوز کبوده، چطوری میخوای با این وضع بری؟"
مینهو نمیتونست اجازه بده جیسونگ با این حال به مدرسه بره و اصلا امکان داشت باز سر و کله اون حرومزاده پیداش بشه!
حتی فکر کردن به این اتفاق هم عصبیش میکرد.

جیسونگ کمی فکر کرد... به نظرش حق با مینهو بود، نمیتونست با این وضع به مدرسه بره.

سری تکون داد " باشه هیونگ، ولی لااقل تو برو نمیخوام بخاطر من این ترمو بیوفتی"

" نیازی نیست میخوام پیشت بمونم" 

جیسونگ پکر نفسش رو بیرون فرستاد و لب زد "باشه، من میرم صبحونه آماده کنم " و از اتاق خارج شد...

باورش نمیشد مینهو انقدر نگران و مواظبش بود که حتی حاضر بود این ترمو بیوفته، ولی خونه تنهاش نزاره.

بعد از یه ربع که میز رو چید، دنبال آبمیوه گیر بود تا کمی آب پرتقال بگیره، ولی هرچی میگشت پیداش نمیکرد.

Dance With Me •hyunlix •Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz