به طرز عجیبی امروز با انرژی که نمیدونست از کجا اومده از خواب بیدار شده بود و حسابی هیجان زده بود.
صبح وقتی داشت با مامانش صبحونه میخورد راجب قصدی که داشت باهاش صحبت کرده بود و مامانش از اونجایی که خیلی دوست داشت پسرش موفق بشه و به رویای بچگیش برسه، موافقت کرده بود که هیچ، تازه بیشتر از پسرش هم هیجان زده بود.
جدا از هیجانی که داشت استرس دست از سرش برنمیداشت، نمیدونست باید چطور رفتار کنه یا امروز میتونه به قدری خوب باشه که هیونجینو از تصمیمی که گرفته پشیمون نکنه یا نه؟
نفسی کشید و سعی کرد جای فکر کردن به تلخی قهوهی خوش عطرش پناه ببره.
اما وقتی فنجان رو برداشت و اولین جرعه رو نوشید، مزهِ قهوهی سرد شدهای که حالا تلخیش توی ذوق میزد، توی دهنش پخش شد و باعث شد صورتش جمع بشه.به سرعت نگاهی به ساعت کرد و وقتی چشمش به
عدد ۲ و نیم خورد فهمید خیلی وقته که به فکر فرو رفته.لعنتی زیر لب فرستاد و فنجان قهوهاش رو روی میز گذاشت و تصمیم گرفت قبل از رفتنش یه دوش خنک بگیره تا سرحال بشه.
از جا بلند شد و به سمت حموم رفت، لباساش رو در اورد و دوش آب رو تنظیم و شروع به شستن خودش کرد...
بعد از یه دوش حسابی که سرحال ترش کرده بود، موهاش رو خشک کرد و حالا با یه حوله سفید به دور کمرش در حال انتخابِ لباس بود.
بعد کلی فکر کردن یه شلوار بگ طوسی رنگ به همراه تیشرت مشکی پوشید و یه دست لباسِ راحتی هم برای سالن برداشت.
و در آخر کلاه باکت مشکیش رو هم سرش گذاشت، گوشیش رو برداشت و به سمت لوکیشنی که هیونجین براش فرستاده بود رفت...
.
.
.نگاهی به ساعت انداخت که ساعت ۳ و نیم رو نشون میداد و حدس میزد که فلیکس هم الاناست که برسه.
از اونجایی که روز تعطیل بود، سالن خلوت بود و جز استادش و دو تا شاگر دیگه کسِ دیگهای نبودن.
برای مسابقه برنامه ریزی کرده بود که هرروز رو با فلیکس تمرین کنه. در این باره باید با فلیکس صحبت میکرد که ببینه باهاش اوکیه یا نه؟ هرچند باید قبول میکرد، بالاخره فلیکس بهش پیشنهاد داده بود که میخواد باهاش به مسابقه بیاد پس باید با سختیهاش هم کنار میومد دیگه نه؟
تکونی به خودش داد و تصمیم گرفت جای فکر کردن، کمی برقصه تا بدنش گرم شه.
از جا بلند شد و آهنگی رو پلی کرد، و آروم شروع کرد به رقصوندن بدنش و همراه با ریتم موسيقي بدنش رو حرکت میداد...
ESTÁS LEYENDO
Dance With Me •hyunlix •
Fanficاسم : با من برقص کاپل ها : هیونلیکس ، مینسونگ ژانر: اسمات ، رمنس ، انگست، مدرسهای، امپرگ آپ: پایان یافته❗ خلاصه: هیونجین تو ۱۵ سالگی متوجه علاقه شدیدش به رقص باله میشه و تصمیم میگیره به دنبال رویاش بره و برای پیشرفت، تو مسابقه شرکت کنه... اما چی...