باورش نمیشد که خواب مونده چون هیچوقت تو زندگیش این اتفاق نیوفتاده بود . اون همیشه حتی قبل از اینکه ساعت گوشیش به صدا دربیاد بیدار میشد ولی امروز به طور عجیبی خواب مونده و اگر نمیجنبید دومین کلاسش رو هم مثل اولی از دست میداد . با عجله لباس های خونگیش رو با یه پیراهن مشکی و شلوار جین زغالی عوض کرد و بعد از اینکه ساعت سیلورش رو دور مچش بست کوله مشکی رنگش رو برداشت و با برداشتن گوشیش از روی پاتختی با آخرین سرعت از اتاق خارج شد و به سمت پله های خونه حرکت کرد
#تهیونگ ؟
با شنیدن صدای مادرش ایستاد و به طرف زن برگشت
*صبح بخیر مامان ... و البته خداحافظ چون خیلی دیرم شده
#وایستا پسر جون ... موهات شبیه لونه پرندس کجا میخوای بری ؟
وقتی برگشت که از پله های پایین بره مادرش با خنده گفت و باعث شد پسری که به کلی موهاش رو فراموش کرده بود با دو برگرده تو اتاقش تا یه فکری به حال موهای بلنده کمی بالاتر از شونه و فرفریش بکنه . سریعترین راه توی اون لحظه بستنشون بود برای همینم همونطور که کولش از یه شونش آویزون بود یکی از کش های روی دراورش رو به همراه شونه برداشت و نصف موهاش رو بالای سرش بست و دوباره از اتاقش خارج شد . با عجله توی ماشین اسپرت مشکیش نشست و بعد از خارج شدن از پارکینگ خونه ویلاییشون با سرعت زیاد مشغول روندن شد . گوشیش که روی صندلی کناری انداخته بودش زنگ خورد و با دیدن شماره دوست صمیمیش فورا جواب داد و ثانیه بعد صدای عصبی جیمین فضای ماشین رو پر کرد
•تو کدوم گوری هستی کیم بیون تهیونگ ؟ چرا چند ساعته نمیتونم باهات ارتباط برقرار کنم ؟ خواب به خواب مردی ؟ میدونی چه کلاس مهمیو از دست دادی ؟
"کیم بیون تهیونگ" اختراع احمقانه ی جیمین بود و هروقت میخواست اسم تهیونگ رو کامل صدا کنه اینجوری صداش میکرد و با وجود سالهای زیاد دوستیشون هنوزم پسر مو فرفری رو میخندوند
*خواب موندم جیمین ... برای کلاس بعدی حتما میرسم
•اگه نرسی عقیمت میکنم !
بعد از این حرف تماس قطع شد و تهیونگ همونطور که رانندگی میکرد شروع به خندیدن کرد . نزدیک دانشگاه بود که بخاطر پیچیدنش با سرعت زیاد تو یه خیابون فرعی و خلوت که به دانشکده حقوق راه داشت گوشیش پرت شد کف ماشین و همین که خم شد تا گوشیش رو برداره یه ماشین از رو به رو اومد و از اونجایی که سرعت هردو ماشین زیاد بود و هیچکدوم نتونستن به موقع واکنش نشون بدن ماشین اسپرت تهیونگ و ماشین شاسی بلند رو به رویی با صدای بدی به هم برخورد کردن
تهیونگ که سرش محکم به فرمون برخورد کرده و گیج میرفت با نگرانی از ماشین پیاده شد و تلو تلو خوران سمت ماشین رو به رویی رفت و در سمت راننده رو باز کرد . پسر جوونی که بهش میخورد هم سن و سال تهیونگ باشه سرش روی فرمون بود و حرکت نمیکرد . تهیونگ با نگرانی دستشو روی شونه پسر گذاشت و با هل دادنش به عقب اون رو به پشتی صندلی تکیه داد و به چشمای بسته و خون جاری شده از کنار سرش خیره شد
YOU ARE READING
Between Me and You❤️🩹
Fanfictionتیمارستان جایی نیست که هرکسی بتونه توش کار کنه ... اما بیون بکهیون ، روانپزشک ارشد و رئیس بیمارستان روانی "خانه سبز" هرروز صبح با عشق به محل کارش میره و معتقده هیچکاری تو دنیا لذت بخش تر از برگردوندن یک انسان به زندگی نرمالش نیست 🌸 □■□■□■□ -به نظر...