Chapter 4

1.2K 230 56
                                    

چند تقه به در خورد و بعد پسری که کاملا مشخص بود از وسط خوش گذرونی تو کلاب کشیده بودنش بیرون با پیراهن مشکی‌ای که دکمه هاش تا پایین سینش باز بود و درحالی که دوتا گردنبند سیلور روی سینه سفیدش خودنمایی میکردن و یه شلوار چرم جذب مشکی و موهای نعنایی رنگی که به شدت با سلیقه به بالا حالت داده شده بودن به همراه یه کیسه سفید و یه دسته گل پر از رزهای قرمز وارد اتاق شد و بعد از اینکه نگاهشو بین دوتا تخت چرخوند فورا به سمت تخت جونگکوک رفت

~هی خوبی ؟ تو که به من گفتی چیز جدی‌ای نیست پس این باند چیه دور سرت ؟

جونگکوک بدون حرف با چشم و ابرو به تخت بغلیش اشاره کرد و یونگی همونطور که هنوزم دستاش پر بودن برگشت سمت تخت بغلی و با دیدن پسری که اونم سرش باندپیچی شده بود و واقعا چهره جذابی داشت ابروهاش بالا پرید و به زور جلوی نیشخندشو گرفت . بازم جونگکوک گل کاشته و یه جواهر برای خودش پیدا کرده بود ... هرچند این یکی از قبلی ها به مراتب خیلی جذاب تر بود ! خواست بهش سلام کنه که متوجه پسر نشسته روی کاناپه پشت سرش شد و از اونجایی که اون پسر مشخصا ازش بزرگتر بود و زیادی موجه به نظر میرسید اول به اون تعظیم کوتاهی کرد و بعد از سلام و احوال پرسی و اعلام "امیدوارم زودتر خوب شین" به تازه ترین کراش دوستش دوباره سمت جونگکوک برگشت

~میشه حرف بزنی و بگی خوبی یا نه ؟

×خوبم بابا ... پای تلفنم بهت گفتم بیخودی شلوغش نکن ... یه ضربه کوچیک خورده به سرم همین ! حالا چیزایی که وعدشو بهم داده بودی بده وگرنه پرتت میکنم بیرون !

یونگی چشماشو تو کاسه چرخوند و اول دست گل رو پرت کرد تو بغل جونگکوک و بعد همونطور که غرغر میکرد با کوبوندن کیسه‌ی تو دستش روی پاهای پسر روی تخت مشغول پیدا کردن شیر موز و کیک شکلاتی‌ای که براش خریده بود شد

~تقصیر منه که اون همه پسر جذاب و خوشگل و کردنیو ول کردم پاشدم اومدم پیش این شکم پرست احمق ! اصن من اینجا چیکار میکنم ؟ (با اخم برگشت سمت جونگکوک) پسری که تور کرده بودم بالم لب هلویی زده بود ! میفهمی یعنی چی ؟ یعنی من از لبای هلوییش برای توی نکبت گذشتم ! حالا جای تشکر غر میزنی به جونم ؟ تازه میخواد پرتمم کنه بیرون ... تورو خدا پرت کن ! من از خدامه احمقه خنگ !

بعد از باز کردن نی شیرموز و آماده کردنش اونو دست پسری که داشت به غرغراش میخندید داد و با باز کردن روکش کیک شکلاتی اون رو هم دستش داد و بعد با برداشتن کیسه به سمت بکهیون رفت و انگار نه انگار که تا الان داشته با اخم به دوستش غر میزده به پسر رو به روش که یه پیراهن سفید و کروات یشمی داشت و اونو در مقابل تیپ خودش خیلی موجه تر نشون میداد لبخند زد و کیسه رو سمتش گرفت

~اینارو با توجه به سلیقه جونگکوک خریدم نمیدونم شمام خوشتون میاد یا نه

بکهیون که محکم لب هاشو بهم فشار میداد تا به حرفای قبلی پسر مو نعنایی نخنده لبخندی زد و کیسه رو از دستش گرفت

Between Me and You❤️‍🩹Donde viven las historias. Descúbrelo ahora