اینم از پایانِ "بین من و تو"🥹
بین من و تو نقل قولی بود از روابطِ بین خانواده ، دوست ها و عشق ... و حرفش این بود که چطور تو زندگیمون روابطی سالم با آدم های درست داشته باشیم
قبلا بارها گفتم و شاید تکرار کردنش اینجا حوصله سربر باشه ولی به هر حال باز هم میگم ... من نویسنده نیستم و چیز زیادی از نویسندگی نمیدونم و الانی که دارم این رو مینویسم واقعا در تلاشم تا یاد بگیرم چطور نویسنده بهتری بشم ولی با همهی اینا بین من و تو داستانی بود که من با قلبم نوشتم و امیدوارم تونسته باشه دیدگاهتون نسبت به روابطِ عاطفی رو کمی بهتر کنه و چیزای جدیدی رو بهتون یاد داده باشه
یه چانیولِ مهربون ولی ناامید ، بکهیونی محترم با شخصیتی فوق العاده دوست داشتنی ، یه جونگکوکِ شیرین و تو دلبرو که حتی خرابکاری هاشم دل میبرد ، تهیونگِ درونگرا که همیشه سعی داشت یاد بگیره چطور آدم بهتری توی رابطشون باشه و کریسی که با وجودِ همهی ترس ها و آسیب هاش بهترینش رو توی کارش و زندگیِ اجتماعیش میزاشت و بهترین دوست توی سختترین شرایط بود
نمیدونم من و بین من و توی عزیزم چقدر موفق شدیم تو دل هاتون جا باز کنیم ولی به هر حال اگر با این داستان همراه بودیم امیدوارم از خوندنش لذت برده باشین و از همینجا از طرفِ همهی بچه های خوابیده زیرِ نور ستاره ها و کنارِ آتیش، اونم بین جنگل و دریا ازتون خداحافظی میکنم و امیدوارم تو بقیه دنیاهایی که مینویسم ببینمتون ♥️
مرسی که تو این فیک همراهم بودین ، بوس ♡-♡
۱۴۰۲/۰۹/۰۷
YOU ARE READING
Between Me and You❤️🩹
Fanfictionتیمارستان جایی نیست که هرکسی بتونه توش کار کنه ... اما بیون بکهیون ، روانپزشک ارشد و رئیس بیمارستان روانی "خانه سبز" هرروز صبح با عشق به محل کارش میره و معتقده هیچکاری تو دنیا لذت بخش تر از برگردوندن یک انسان به زندگی نرمالش نیست 🌸 □■□■□■□ -به نظر...