Chapter 27

1.3K 239 113
                                    

درحالی که پشتش ایستاده بود خم شد و از زیر دستش که مشغول مرتب کردن یقه لباسش بود ، از توی آینه به چشم هاش خیره شد و حالتش انقدر بامزه بود که باعث شد پسر بزرگتر تکخندی بکنه

×مطمعنی میخوای بریم ؟

*چند صد بار دیگه میخوای این سوال رو بپرسی تا مطمعن بشی من مطمعنم ؟

با خنده پرسید و بعد از مطمعن شدن از کامل بودن تیپش چرخید و به جونگکوک که حالا صاف ایستاده بود خیره شد و پسر کوچیکتر شروع به غر زدن کرد

×آخه اونجا اصلا جایی نیست که تو خوشت بیاد ... یه پارتی پر از جوونای بی دغدغه و خله که هر کثافتی ازشون برمیاد !

تهیونگ خندید و شونه بالا انداخت

*منم جوونم و بجز نزدیک شدن به امتحانای ترم دغدغه دیگه‌ای ندارم !

جونگکوک هوفی کشید و دوتا دستش رو کوبید روی صورتش و برای چند لحظه همونجا نگهشون داشت . موضوع این بود که روز قبل یکی جلوشون ظاهر شد و اونهارو به یکی از پارتیای همیشگیه بچه های دانشگاه ، تو یه ویلای خارج از سئول دعوت کرد و تهیونگ یهو خر شد! و به اون پسر گفت که به همراه جونگکوک به اون پارتی میره و حالا پسر کوچیکتر یک روز و نیم بود که داشت تلاش میکرد منصرفش کنه ولی الان دو ساعت مونده به رفتنشون بود و به نظر میرسید حتی قدمی به موفق شدن نزدیک نشده !

دست هاش رو از روی صورتش برداشت و با حالتی که توی چشم هاش بدبختی دیده میشد ولی روی لب هاش یک لبخند خر کننده ، به دوست پسرش خیره شد

×تهیونگم ... موفرفریه قشنگم ... خوشگله‌ی قلبم ... عزیزدلم ... عشق اول و آخرم ... (حالت گریه به خودش گرفت) میگم نریم خب بگو چشم دیگه !

تهیونگ درحالی که میخندید دست هاش رو روی گونه های نرم و بوسیدنیه جونگکوک گذاشت و تو فاصله کمی بهش خیره شد

*جونگکوکم ... منحرف کوچولوم ... یکی یکدونه‌ی قلبم ... عشق شیطون و شیرین زبونم ... (جدی شد) میریم !

جونگکوک ادای گریه کردن دراورد و بعد از چند ثانیه متقابلا دست هاش رو روی گونه های تهیونگ گذاشت

×تو فازت با خل و چل بازیایه اونا یکی نیست و تهش یهو از من بدت میاد ! من کلی برای اینکه به این نقطه برسیم که تو بهم بگی جونگکوکم ، عشقم و اینجوری بین دستات نگهم داری تلاش کردم ... اونجا پر از آدماییه که من تا همین چند ماه پیش شبیهشون رفتار میکردم ... اگر بریم اونجا منه چند ماه پیشو میبینی و ازم بدت میاد ... خواهش میکنم نریم تهیونگ

تهیونگ لبخند عمیقی زد و با جلو کشیدن خودش بوسه‌ای روی پیشونی جونگکوک زد و دوباره با عقب بردن سرش به چشم های نگرانش خیره شد

*من هیچوقت از تو بدم نیومده و هیچوقتم بدم نخواهد اومد ... من فقط نمیخوام اونی که بخاطر این رابطه خودشو تغییر میده فقط تو باشی ... یک سر این رابطه منم و به همون اندازه که تو داری بخاطر من خودتو تغییر میدی و برای بودن با من بعضی چیزارو فدا میکنی منم موظفم همینکار رو انجام بدم

Between Me and You❤️‍🩹Où les histoires vivent. Découvrez maintenant