از وقتی که برای انتشار آهنگ جدیدش دعوت شده بود، خلاصه امروز، شن لوآن تصمیم رفتن به نیشن افُ گرفت. اما از دو سال پیش، وقتی که آهنگش، باعث معروفیت و البته محبوبیتش در نیشن اف شد، هیچ اثر دیگه ای تولید نکرد.
به محض اینکه پاشُ از خونه بیرون گذاشت،گو یانشنگ با یه زنگ خبر داد که شب میاد پیشش تا بهش سر بزنه، شن لوآن حتی به خودش زحمت نداد که سازه دیگه بزنه و درجا دعوت نیشن اف رو رد کرد.
تا وقتی که میتونست همسر مدیرعامل شرکت خانواده گو بشه، طبیعتاً، چرا باید به همچین شهرتی اهمیت بده.
قضیه اصلی اینه که اون پیرزن حواسش به ون نیان نیانِ، هنوز پشتشِ و ساپورتش میکنه، باید راهی پیدا کنم تا از چشم پیرزن بندازمش. شایدم، یه کوچولو تنفر برای چاشنیش.
همین طوری که شن لوآن از پشت شیشه ماشین با نگاهی حاکی از اضطراب و پریشونی به بیرون خیره شده بود، اتفاقی ، برای لحظهای کوتاه چشمش به دو چهره آشنا افتاد ، تمام حرکاتشون رو زیر نظر گرفت و با دیدن کاری که اون دو نفر می کردند، بدجنسی تو چشماش برق زد.
"اوه، ببین چقدر برام مثلِ آب خوردنِ! ون نیان نیان، خودت خواستي." گوشیشُ بالا گرفت و با دوربینش عکس گرفت.
ون نیان نیان وقتی به خانه برگشت حال و هوای خوبی داشت. کامپیوتر رو روشن کرد و وارد حساب کاربریش شد تا درباره انتشار آهنگ جدیدش خبرهای خوبی بده. تو یه چشم بهم زدن،یکی از طرفداراش، پیامی گذاشت درباره اینکه انتشار آهنگ چه تاریخیه.
چشم ون نیان نیان به تقویم روی کنارتختی افتاد، با دیدن تاریخ 26ام، شوکه شد. تولد گو یانشنگ......نزدیکِ...
به دلیل موقعیت گو یانشنگ تو شرکت خانواده گو، جشن تولدش همیشه مجللُ بزرگ برگزار میشد و افرادی از رهبران دنیای تجارت برای تبریک و عده ای از آدمای پولدار و البته مرفه به امید پاچه خواری و رسیدن هدف هاشون هم شده می آمدند.
این پیامُ با نگاهی به تاریخِ تقویم، ون نیان نیان جواب داد: تاریخ انتشار 26ام.
گو یانشنگ بعد از ترک ساختمان شرکت، مستقیماً به سمت خونه شن لوآن رفت و تیرامیسو مورد علاقش هم گرفت. به محض اینکه از ماشین پیاده شد، شن لوآنُ دم در با لبخندی ملایم و دلنشین منتظر دید.
چند قدمی جلوتر رفت، شن لوآنُ در آغوش گرفت و با لحن شیرینی گفت:"مگه بهت نگفتم دم در منتظرم نباش؟ تو این سرما مریض میشی."
"دلم میخواست زودتر ببینمت. هوا اصلا سرد نیست."
شن لوآن به محض اینکه حرفش تموم شد، عطسه کرد. فورا، گو یانشنگ توی خونه رفت. در حالی که شن لوآن را در آغوشش گرفته بود به سمت آشپزخونه رفت و براش یک فنجان آب گرم ریخت و بهش داد.
"مگه نگفتی میخوای پیانو زدن من بشنوی؟ امروز رفتم چندتا پیانو ببینم، اما هیچ کدوم به دلم ننشست. دفعه بعد باهام میای ؟" شن لوآن به ارومی به گو یانشنگ تکیه داد گفت.
"خب، پیانویی که قبلا می زَدیش، پیش منِ.فردا به یکی میسپرم برات بیاره."
"نه،من بهت دادمش.نمی تونم هدیه ای که دادمُ پس بگیرم، حتی اگه قبلاً باهاش پیانو می زدم."
"البته، هرطور تو بخواهی."
"اتفاقا، امروز که داشتم برای پیدا کردن پیانو میگشتم، نیان نیان تو مغازه پیانو فروشی خیابان لکینگ دیدم." شن لوآن وانمود کرد داره به چیزی دیگه ای فکر میکنه.
گو یانشنگ هاج و واج مونده بود. گو یانشنگ با اون هشدار به ون نیان نیان ، ته دلشو خالی کرده بود که دیگه پیانو نزنه، گو یانشنگ اصلا تو تمومِ این سالها نواختنشو ندیده بود ، پس چرا اینقدر یهویی به مغازه پیانو فروشی رفته؟
"نه بابا؟ لابد برای دیدن چندتا پیانو رفته باشه." باز بدبین بودن گو یانشنگ کار دستش داد و شک به جونش افتاد، اما حرف دیگه ای رد و بدل نکرد.
"دارم میرم غذا رو از روی گاز بردارمُ میزو بچینم. یه ذره بیشتر، طول نمیکِشه." شن لوآن از جاش بلند شد تا به سمت آشپزخانه بره. بعد از برداشتن چند قدم، به فردی که روی مبل نشسته و تو فکر و خیال غرق شده بود نگاه کرد و همین حرفش شر شد.
از وقتی که ون نیان نیان خبر انتشار آهنگ جدیدُ منتشر کرد، روزها نظرات زیادی رو از طرف طرفداراش دریافت می کرد.
[و.ای. بالاخره یه آهنگ جدید منتشر میکنه من از هوادو چشم انتظار اهنگشم!]
[و.ای، میشه لطفاً قسمتی از آهنگُ اسپویل کنین؟]
[ دارم خون بالا میارم! آهنگ جدیدُ حتما گوش میدم]
[بی صبرانه منتظرم. هر بار که اهنگتُ
گوش میدم، می تونم قلبتُ عمیق تر لمس کنم]ون نیان نیان این پیامُ شناخته بود. این شخص از وقتی که برای اولین بار از دو سال پیش شروع به کار کرد، ازش حمایت می کرد.
کار موسیقی تقریبا آخراش بود و فردا، قصدش این بود در استودیوی تانگ شو تمومش کند. هفته آینده تولد گو یانشنگ بود، در هر صورت برنامه داشت این قطعه خاصُ به عنوان کادو بهش بده.
YOU ARE READING
❥BlackLotusNovel
Romance'رمان لوتوس سیاه' Novel's Title: 霸总前夫说我是黑莲花 Genre: Drama, Smut, BL Translator: Yejaydor 246 Chapters + 19 Extras ( Completed ) ترجمه انگلیسی هنوز کامل نیس **خلاصه** ❥❥ ❥❥❥Black Lotus "دیگه طاقت ریاکاریت رو ندارم!" ون نیان نان در این سه سالی که با...