" 𝗗𝗲𝗮𝘁𝗵 | 36 "

386 51 15
                                    

" پارت 36 : مرگ "

2022.05.28

دانشگاه هنر و موسیقی سئول/ساعت 17:56

جیمین وقتی دید جونگ کوک سریع از صحنه پایین اومد و از محوطه پشتی دانشگاه بیرون رفت، از سر جاش بلند شد:" ~ جونگ کوووک، جئون جونگ کووووک!" از پشت صداش زد، ولی جونگ کوک اهمیتی بهش نداد.

جیمین زیر لب "عوضی نثارش کرد که یونگی کنارش قرار گرفت:" ✫ میترسم نتونه کارو تموم کنه"
جیمین به سمت یونگی چرخید:" ~ تو نگران نباش، میکشتش! "

یونگی چنگی به بازوی جیمین زد:" ✫ لازم نیست جار بزنی بیبی،هیچ دوست ندارم کسی اتفاقی چیزی بشنوه"
" ~ اتفاقی؟ نه نه، خودم قراره عمدا برم همه جا پر کنم چه عوضی قاتلی هستی!" جیمین با حرص گفت و خواست بره سراغ جونگ کوک که یونگی محکم تر از بازوش گرفت و نزاشت که بره:" ✫ کجا بیبی؟"

جیمین با حرص چرخید:" ~ چی میخوای؟! "
" ✫ فرم ها رو پر کن"
" ~ فرم؟ " جیمین گیج پرسید.

" ✫ فرم های اردو رو، مخصوصا مال جئون رو"
" ~ اردو دیگه چیه؟ "
یونگی قیافه متفکری به خودش گرفت:" ✫ اردو یجور گردشه که میرن با هم..."
جیمین نزاشت ادامه بده:" ~ خودم میدونم اردو چیه، منظورم اینه این اردو چیه، نه...یعنی اینکه... گاااد!" جیمین کلافه چنگی به موهاش زد.

یونگی به حالت های جیمین خندید و "کیوتی نثارش کرد که از گوش های جیمین دور نموند:
" ~ من کیوت نیستم!" جیمین گفت و انگشتشو روبه‌روی صورت یونگی تحدید وار تکون داد.

" ✫ باشه بیبی، دیگه نمیگم، ولی برو زودتر فرم هارو پر کن تا دوست عزیزت بتونه کارشو بکنه"
" ~ وایسا ببینم، کیم تهیونگ هم میاد؟"
" ✫ اهم، جانگ انقد سیریش هست که بیارتش"
جیمین کلافه نفسشو بیرون داد و به سمت میز اسم نویسی رفت که یونگی هم کنارش راه افتاد.

" ~ تو کجا؟! "جیمین با حرص گفت.
" ✫ فقط میخوام خیالم راحت بشه"
جیمین نفس حرصی کشید، ولی چیزی نگفت و همراه یونگی به سمت میز اسم نویسی رفت.

وقتی به مسئول اردو رسیدن، جیمین دو تا از فرم هارو برداشت و روی میز روبه‌روش خم شد تا پرشون کنه که یکدفعه کمرشو صاف کرد و زیر لب غرید:" ~ انقد خودتو از پشت بهم نمال! "زیر لب غرید.

یونگی تو گلو خندید:" ✫ همچین کاری نمیکنم"
" ~ اوه، پس من باسنمو چسبوندم به دیک تو،معذرت میخوام!"
" ✫ اشکالی نداره بیبی" یونگی ریلکس جواب داد که جیمین برگه هارو چنگ زد و چند قدم اونطرف تر رفت و کاغذ هارو روی دیوار چسبوند و با هزار مصیبت شروع به پر کردنشون کرد که دوباره یونگی کنارش اومد.

" ✫ اینجوری سختت نیست؟ "
" ~ نه! "جیمین با حرص جواب داد و همین که آخرین بخش از فرم هارو پر کرد اونارو محکم روی سینه یونگی کوبید:" ~ بیا، تموم شد" گفت و خواست از کنار یونگی رد بشه که یونگی گفت:" ✫ میدونی چیه،داشتم فکر میکردم که منم بیام"
" ~ خب؟ چرا به من میگی؟! "

𝗕𝗔𝗖𝗜𝗔𝗠𝗜 | ɴᴀᴍᴊɪɴ | ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇWhere stories live. Discover now