" پارت 40 : باند فیلیپ "
2022.05.28
درمانگاه شبانه روزی حومه شهر ایتالیا/ساعت 19:30
" ✯ جین کجااااست؟!" نامجون همینطور که قدم های بلندشو تو راهرو، به سمت اتاقی که جکسون بهش نشون داده بود برمیداشت، کلافه داد زد.
چند ثانیه بعد، در اتاق یکدفعه توسط نامجون باز شد که نگاهش به جین افتاد که کنار تخت نام سوک، با فاصله کمی ازش وایساده بود.
نامجون بدون توجه به نام سوک، با قدم های بلند خودش رو به جین رسوند و تن دردمندشو به آغوش کشید و سر جین رو به شونه ی خودش چسبوند و دستشو لای موهای جین برد:" ✯ حالت خوبه Il mio cuore (قلب من)؟"
جین چیزی نگفت و فقط بی حرکت توی آغوش نامجون مونده بود، که نامجون کمی تنشو ازش فاصله داد و با دو دستش صورت جین رو قاب گرفت:" ✯ خوبی؟" نامجون دوباره با نگرانی تکرار کرد.
جین آروم دست های نامجون رو از صورتش پایین آورد و بعد از نگاه زیر چشمی به نام سوک که بهشون زل زده بود،آروم زمزمه کرد:" # خوبم" گفت و به سمت تخت خودش رفت.
نامجون که انتظار همچین رفتاری از جین رو داشت،نگاه برزخی به نام سوک که حالا ازشون رو برمیگردوند انداخت و پرده بین تخت هارو کشید و به سمت جین که حالا پشت بهش دراز کشیده بود، رفت.
نامجون روی تخت نشست و دستشو لای موهای جین برد و آروم نوازششون کرد که صدای جین رو شنید:" # ممنون...که نکشتیش!"
نامجون که منظور جین رو فهمید، نفسشو حرص دار بیرون داد:" ✯ تشکر نکن،فقط حوصله مکافاتشو نداشتم!"
جین با شنیدن این تکخندی کرد و سرشو جلوتر کشید تا تسلیم نوازش های لذت بخش نامجون نشه!نامجون که دوباره فاصله گرفتن جین رو دید، نفسشو حرص دار بیرون داد:" ✯ دلیل این رفتار مسخرهات چیه جین؟! اونی که باید عصبانی باشم من نیستم؟!"
نامجون که دوباره جوابی از جین نشنید و از بی توجهیش خسته شده بود از شونه جین گرفت و اون رو یه ضرب به سمت خودش برگردوند و صورت جین که از درد جمع شده بود رو به چنگ گرفت:" ✯ به من نگاه کن جین، نگااام کن! "ولی وقتی نگاه بغض دار جین رو دید، سریع صورتشو ول کرد و به موهای خودش چنگ زد:
" ✯ لعنت بهت!" نامجون زیر لب گفت و از روی تخت بلند شد، که جین مچ دستشو گرفت:" # اونی که..کشتیش،چی میشه؟"
نامجون دوباره روی تخت نشست:" ✯ تنها لطفی که پدرم در حقم کرده این بوده که با وی آی پی رابطه خوبی داشته"نامجون نفسی گرفت و ادامه داد:" ✯ اون پیر خرفت بخاطر رابطه خوبی که با پدرم داشته، در اون مورد طرفه منه، ولی بقیه..." نامجون دیگه ادامه نداد و نگاهی به چشم های جین انداخت.
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝗕𝗔𝗖𝗜𝗔𝗠𝗜 | ɴᴀᴍᴊɪɴ | ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇ
Fanfic[ کامل شده ] [ فصل اول ] « - پسر زیبایی دارید قربان،خیلی مراقبش باشید » • « - Sei proprio carina (تو خیلی زیبایی) کیم! » • « - Baciami(باچامی)! » • « - پس این زیباترین گناه من بود،" تو " زیباترین گناه منی... » • عشق؟ خب...وابستهات میکنه,ضعیفت میک...