" 𝗕𝗮𝗯𝘆 𝗕𝗼𝘆? | 17 "

498 72 3
                                    

" پارت 17 : بیبی بوی؟ "

2022.05.26

ویلای ایتالیای کیم نامجون/حموم طبقه دوم/ساعت 14:40

" # هیش...حالا بزار من اوضاع پایینو مرتب کنم منحرف من!" جین گفت و باسنشو بیشتر به لگن نامجون فشار داد.

" ✯ عاا..ح جین،من لختم!"
" # میدونم..." جین با چشمای خمار شده گفت و سرشو خم کرد و بوسه‌ای روی خط فک نامجون کاشت.

" ✯ جین، داری دیوونم میکنی!"
جین هیچی نگفت و اینبار با چشم دوختن به چشم های نامجون دستشو پایین تر آورد و عضو نامجون رو به دست گرفت...

" ✯ جی..ناا" نامجون گفت و لپ های باسن جین رو چنگ زد.

" # عاایش، آروم تر!"
" ✯ معذرت میخوام،داری کاری میکنی نتونم جلوی خودمو بگیرم "

جین بوسه‌ای به لب های نامجون زد:" # هیش،فقط بزار من انجامش بدم، باشه؟"

نامجون سری تکون داد به دیواره وان تکیه داد که جین دوباره عضوشو گرفت و آروم روی ورودیش تنظیمش کرد.

نامجون کمر جین رو گرفت:" ✯ اذیت نمیشی؟"
جین دستاشو روی دستای نامجون گذاشت و آروم خودشو به پایین فشار داد:" # نه...خوب..م،عااح! "

نامجون با حس دیواره های تنگ جین دور عضوش سرش رو به عقب پرت کرد:" ✯ فاک جین،تو واقعا تنگی!!"

جین نفس نفس میزد ولی کم کم شروع به بالا پایین کردن خودش کرد.

با برخورد بدن هاشون با هم، آب به بیرون از وان می‌ریخت و توی حموم سر و صدا ایجاد می‌کرد...

" ✯ عااح جین، یکم دیگه" نامجون کمر جین رو گرفت و عمیق تر روی عضوش پایین آورد که جین ناله های بلند تری کرد و دست به عضو خودش برد و شروع به مالیدنش کرد که با ناله ی بلندی،روی شکم نامجون کام شد.

با تنگ شدن دیواره های جین،نامجون با ناله غلیظی از ته گلوش داخل جین ارضا شد...

جین اما خسته تر از اونی بود که بتونه بدنشو نگه داره، برای همین به کثیف بودن شکم نامجون اهمیتی نداد و خودشو روی اون انداخت.

نامجون دست به زیر باسن جین برد و با بلند کردنش آروم عضوش رو بیرون کشید و باعث سر ریز شدن مایع سفید رنگی از سوراخ جین شد.

" ✯ عااح جینا،اگه این صحنه رو می‌دیدی حتما یه راند دیگه رو شروع میکردی! " نامجون گفت و خندید..

ولی جین روی سینه اش افتاده بود و چیزی نمی‌گفت و فقط آروم میلرزید:" # نامجون... "

نامجون از لرز بدن جین نگران شد و زود کمر جین رو نوازش داد:" ✯ خوبی قلب نامجون؟معذرت میخوام، زیاده روی کردم، حالت خوبه؟! چرا گریه میکنی نفس من؟! "

𝗕𝗔𝗖𝗜𝗔𝗠𝗜 | ɴᴀᴍᴊɪɴ | ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇDonde viven las historias. Descúbrelo ahora