" 𝗪𝗵𝘆 𝗮𝗿𝗲 𝘆𝗼𝘂 𝗰𝗿𝘆𝗶𝗻𝗴? | 27 "

434 69 4
                                    

" پارت 27 : چرا گریه میکنی؟ "

2022.05.26

دانشگاه هنر و موسیقی سئول/خوابگاه شماره 17/اتاق 6 شمالی/ساعت 13:15

حالا توی اتاق مشترکشون، روبه‌روی هم،کنار میز کوچیک وسط اتاق نشسته بودن.

جونگ کوک با پاش روی زمین ضرب گرفته بود که با شنیدن صدای جیمین به سمتش چرخید:
" ~ کوووک؟!"
" × هان؟"

جیمین به پیشونیش کوبید:" ~ لعنتی دو ساعته دارم صدات میکنم،خب...منتظرم"
" × مین یونگی"
" ~ اون خرِ کیه؟!"

جونگ کوک دستی به گردنش کشید:" × همونی که دزدیده بودت"
" ~ متجاوز جذابو میگی؟!"
جونگ کوک گیج شده پرسید:" × کی؟تو میشناسیش؟"

جیمین به صندلی تکیه داد:" ~ همم، افتخار آشنایی باهاش رو داشتم، اونم چه آشنایی! "
" × داری در مورد چی حرف میزنی جیمینا؟! "

اینبار جیمین چشم هاشو نازک کرد و روی میز خم ‌شد:" ~ جئون حتی فکرشم نکن بخوای بحث رو بپیچونی و توضیحی ندی، زودباش بِنال! "

جونگ کوک نفسشو صدادار بیرون داد:" × هوووف، باشه باشه...من واسش کار میکنم"
وقتی دید جیمین هیچی نمیگه ادامه داد:" × یادته یه زمانی میرفتم باشگاه تیراندازی واسه تمرین؟ همونجا شناختمش و بهم پیشنهاد کار داد، خودش هم با درآمد بالا...اونموقع گفت برای شکار میخوادم ولی..."
" ~ ولی چی؟"

جونگ کوک با صدایی که از ته چاه میومد جواب داد:" × ولی نمیدونستم منظورش شکار آدمه!"
" ~ چیی؟! منظورت چیه جئون جونگ کوک؟!تو آدم کشتیی؟!"

جونگ کوک سعی کرد جیمین رو اروم کنه:" × نه نه، آروم باش، من تا حالا کسی رو نکشتم، همیشه در حد زخمی کردن یا تهدید کردن بوده، من کسی رو نکشتم جیمینا"

" ~ ولی چرا تو؟! داغون تر از تو آدمی پیدا نکرده!؟!"
" × خفه شو جیمینا...از اونجایی که بیشتر زندگیشو تو کره نبوده اینجا هیچ تیراندازی نمیشناسه که به اندازه من با مهارت باشه"

جیمین موهاشو تو مشتش گرفت:" ~ عااایش، یعنی چی خب؟چرااا؟"
" × نمیدونم جیمین، همه چی خوب بود، از خارج از کشور بهم دستور میداد و من کارمو انجام میدادم و پولم به دستم می‌رسید، تا همین چند وقت پیش..."
" ~ تا وقتی که تصمیم گرفت منو بدزده؟ واقعا من این وسط چی کارممم؟!"

جونگ کوک کمی به ادا های دوستش خندید:" × معذرت میخوام جیمینا، همش تقصیر منه"
" ~ حالا راجبش فکر میکنم" جیمین با ناز گفت" ~ راستی"
جونگ کوک بهش نگاه کرد تا ادامه بده.
" ~ اونی که چند ساعت پیش زنگ زده بود هم خودش بود، مگه نه؟"

جونگ کوک با یادآوری مکالمه شون دندون هاشو به هم سابید:" × جیمینا اون شوخی نداره، جونت در خطره! "
" ~ منظورت چیه؟"

𝗕𝗔𝗖𝗜𝗔𝗠𝗜 | ɴᴀᴍᴊɪɴ | ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇDonde viven las historias. Descúbrelo ahora